*برنده رتبه اول پژوهش استانی*
به نام خدا
ابعاد فرهنگ
فرشید علیمرادی*
چکیده:
هدف از پژوهش حاضر بررسی ابعاد فرهنگ به منظور آشنایی با فرهنگ جهت مطالعات و تحقیاقت فرهنگی است که مقاله حاضر کوتاه شده پژوهشی جامع در زمینهی نسبیت فرهنگی میباشد. در پژوهش نامبرده تحت عنوان « فرهنگ و فرهنگ بی فرهنگی» در دو بخش مجزای فرهنگ؛ که به بررسی عناصر و ساختها آن و همچنین درآمدی بر جنسیت، زبان و نهادهای اجتماعی اخنصاص یافته و در بخش نسبیت به بررسی نسبیت فرهنگی از سه دیدگاه روانشناسی، جامعهشناسی و ادبیات پرداختهشد. فرهنگشناسی به عنوان شاخهای عمده از علوم همانند شاخههای دیگر دانشهای بشری دارای ابعاد و پارادایمهایی خاص و مختص یا به عبارتی اختصاص یافته میباشد که جهت نیل به مطالعات و تحقیقات فرهنگی نقش عمدهای داشته و بررسی عواملی چون فرهنگیابی، فرهنگپذیری و... الزامی میباشد.
مقدمه:
فرهنگ به عنون یکی از مباحث مهم اجتماعی و فرهنگ شناسی نیز به عنوان یکی از علوم انسانی، در جوامع امروزی به ویژه پس از دهههای60 و 70 میلادی که گفتمانهای فرهنگی جوامع جهانی بیشتر رواج یافت؛ نقش مهمی در زندگی مردمان داشتهاست. بدون شک آثار کسانی همچون آنتونیو گرامشی و میشل فوکو در شکل گیری این مطالعات نقش فراوانی داشتهاند. همچنین نظریات و مطالعات گوناگونی همانند: فمنیسم، پساساختارگرایی، پسااستعماری، روانکاوی، پست مدرنیسم و نظریات همجنسگرایان بیشک در این مقوله بی تاثیر نبودهاند.(جان استوری، پیشگفتار). واژه فرهنگ نخستین بار در قرن یازدهم میلادی به دو معنا ابداع شد. نخست به معنای مراسم دینی و دوم به منظور کشت و زرع بر زمین. ریشه لغوی این وازه نیز دارای سیری تاریخی سیاسی و اجتماعی است. در زبانهای اروپایی واژه فرهنگ(culture) مشتق از فعل (colerel) که به معنی پرورش گیاه و یا حیوانات و کشت کال بر روی زمین و حتی گاهی به معنای پرورش خانوادگی استفاده داشته. این اصطلاح در زبان یونان باستان در میان متکلمان رواج نیافته و فقط در دوره رنسانس در زبان انگلیسی culture، و پیشتر در زبان آلمانی واژه kulture به معنای رشد و تعالی مردمان یک جامعه و دستیابی مردمان آن به تمدن بکار رفته است. (محمد علی زهرهای1389).
بیشک در تمامی علوم بویژه علوم انسانی صاحبنظران نقش مهم و اساسی در تعریف و توصیف مقولهها داشته و دارند. اما از آنجایی که تعریفی روشن و دقیق از جانب صاحب نظران برای فرهنگ وجود ندارد، در ادمه به بررسی دیدگاه برخی از صاحب نظران میپردازیم. تایلر(1871) در کتاب فرهنگ ابتدایی فرهنگ را به عنوان مجموعهای از ارزشها و ضوابط میداند که فرد از جامعه گرفته و تعهداتی نسبت به آنان دارد.(آشوری.1393.ص112/113). گیروشه جامعه شناس کانادایی فرهنگ را به عنوان مجموعهای از احساسات و همبستگیهای مشترک یک گروه دانسته که از طرف اعضا پذیرفته شدهاند.(گیروشه.1378). همچنین تعریف مارگارت مید انسانشناس انگلیسی که فرهنگ را پذیرشی از مجموعهی رفتار و اعمال گروهی دانسته که در بین آنها مشترک بوده و به مهاجرانی که وارد آن جامعه میشوند، اهدا میکنند(روحالامینی.1307.ص15). تعریف لوی از فرهنگ بصورتی سنتی است که فرهنگ را به عنوان آنچه از اداب و رسوم و اعمال و رفتار یا دانش که فرد از پیشینیان خود به ارث میبرد دانست(تاریخ نظریه انسانشناسی ر.ه.لوی. مبحث فرهنگ) و یا سایپر که در تعریف فرهنگ، فرهنگ را به حالات فرد متکی بر ضمیر ناخوآگاه میداند.(فرهنگ زبان و شخصیت 1956). اما در تعریفی کلیتر روانکاو اجتماعی اتوکلاین برگ، فرهنگ را به عنوان موفقیتی هنری که فرد به عنوان عضوی از جامعه کسب میکند باید دانست. (مجله پیام یونسکو شماره 126). و آنتونی گیدنز در سادهترین تعریف فرهنگ را به عنوان سبک وسیاق زندگی مردم میداند.(گیدنز.1377.ص56/55) ریموند ویلیامز نیز فرهنگ را به عنوان امر معمولی جامعه دانسته که در جوابی به نخبگان بود که اذعان داشتند فرهنگ جزء محدودی از جامعه است آورد.(محمد علی زهرهای. 1389). ژاک بردل نیز با این عقیده که فرهنگ مجموعهای از معانی و ارزشها و رفتار است که در موقعیات و شرایط مختلف میتوان آنها را بهکار برد به تعریف فرهنگ میپردازد.(همان) از دید فلاسفهای چون "لاک" و "هابز" فرهنگ به معنای آموزش و پرورش ذهن انسان و آشنایی او با اندیشهی انتقادی است. از این رو در نظام فکری این اندیشمندان منظور از انسان با فرهنگ، فردی است که اندیشه انتقاد و رویه و توان سنجش و داوری برخوردار است.(همان). اما به نظر برخی صاحبنظران فرهنگ را باید همانند زبان با ویژگیهایش مورد بررسی قرارگیرد. به همین دلیل برای روشنتر شدن مفوم فرهنگ سه ویژگی: عام ولی خاص، ثابت اما متغییر، پذیرش آن اجباری اما اختیاری را برای این امر اکتسابی در نظر خواهند گرفت. که در اولین توصیف (عام و لی خاص) فرهنگ به عنوان یکی از دستاوردهای تمامی جوامع بشری عام است اما با وجود اینکه فرهنگ در تمامی جوامع عام است اما هیچگاه فرهنگ دو جامعهی بشری همانند و کاملا مشابه نبوده. در دومین بیان (ثابت اما متغییر) فرهنگ را همانند پدیدهای اجتماعی در نظر گرفته که بنابر تقاضای زمان و مکان و مطابق نیازهای اختراعات و... دستخوش تغییراتی بودهاند. اما ثبات به مفهوم فیزیکی کلمه در هیچکدام از جنبه های فرهنگی یافت نمیشود و فقط فرهنگهای مرده(تمدنهای از بین رفته که آثارشان باقی مانده)ثابتاند. ولی در زندگی جوامعه انسانی و محیطهای گوناگون در حال تغییر است. فنون، ابزار، سنن، آرزوها، هنرها و فرهنگ جوامع نیز تابع این تصور و تغییر است. که این تغییر در واقع راز بقا و رمز دوام فرهنگ است. اما این تغییرات به کندی صورت می پذیرد که در نگاه لحظهای گویی ثابتاند. سرانجام در سومین ویژگی فرهنگرا همچون امری که تمام حیات اجتماعی ما را در بر میگیرد ولی به ندرت خود را آشکارا بر عمل و افکار ما تحمیل میکند. به عبارت دیگر انسان از بدو تولد خوردن، نشستن، حرف زدن و... را در خانواده فرا میگیرد. کودک به اجبار جامعه و اعمال و رفتار طایفه و قشر و طبقه و بالاخره شهری که محل رشد پیشرفت اوست میآموزد. ولی انسان بنابر خصوصیات جسمی، فکری، روانی و علمی و اجتماعی که دارد یا بدست میآورد در چارچوب آنچه که جامعه میآموزد باقی نمیماند و مختار است که پا فراتر نهد. روحالامینی.1307.ص20).
با توجه به تعاریف بالا و مفاهیم و ویژگیهای فرهنگ وهمچنین وسعت قلمرو فرهنگ، نمیتوان تمامی اجزا و بخشهای آنرا در یک دسته قرار داد از این رو در یک تقسیم بندی جامع فرهنگ را به دو دستهی مادی و غیر مادی تقسیم میکنند. فرهنگ مادی به مجموعه پدیدههایی گفته میشود که ملموس و محسوس و قابل اندازهگیری با موازین کمی و علمی هستند مانند: فنون و ابزارههای کاربردی و تولیدی و دارویی شیمیایی و..... فرهنگ غیر مادی(معنوی) به موضوعاتی گفته میشئد که قابل اندازهگیری با موازین کمی و علمی نیستند و به آسانی نمیتوان آنها را مقایسه، سنجش و داوری نمود به مانند: ادبیات، هنرها، معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان و... که در واقع هویت فرهنگی را در یک جامعه تشکیل میدهند. و با از دست دادن آن اجتماع مورد تهدید قرار میگیرد در حالیکه فرهنگ مادی را می توان با قرض گرفتن و تقلید از جوامع دیگر تقویت کرد. با توجه به این تقسیمبندیها، محققان فقط فرهنگ معنوی را کار مردم شناس و فرهنگ شناس میدانند و مطالعهی فرهنگ مادی را که به عنوان تمدن جامعه نام میبرند وظیفه جامعهشناس میدانند.(جامعه شناسی فرهنگ.1389)
اما در مسیر مطالعهی فرهنگ یکی از مهمترین مباحث، مبحث اجزای فرهنگ و ترکیبات آن است. عنصر فرهنگی، به کوچکترین واحد فرهنگی اطلاق میشود که ممکن است یک عبارت، شئ یا نمادی متحرک باشد.(کوئن. 1388.ص56) که نزد عامهی محققان یکسان نیست برای نمونه کروبر عنصر فرهنگی را حداقل قابل تعریف میداند و این حداقل را با توجه به کارکرد آن در نظر میگیرد. اما تعیین و تشخیص عناصر فرهنگی را مهمترین و دقیقترین قسمت مطالعهی فرهنگی میداند و معتقد است که یک تحقیق فرهنگی زمانی جامع است که تمام عناصر فرهنگی آن مشخصاً تعریف شده باشد.( روحالامینی. 1307.ص 26). مجموعه فرهنگی یا سازمان فرهنگ هر فرهنگ به شیوه نظامیافتهای سازمان مییابد تا امکان روابط متقابل مؤثر را برای افراد و گروهها فراهم کند. عنصر فرهنگی، به کوچکترین واحد فرهنگ اطلاق میشود که ممکن است یک عبارت، شیء، حرکت یا نماد باشد. مجموعه فرهنگی، به مجموعه پیچیدهای از عناصر منسوب به آن فرهنگ برمیگردد.(کوئن. 60.1388) برخی دیگر در تعریف مجموعه فرهنگی گفتهاند: "ترکیب فرهنگی، مجموعهای تشکیل شده از عناصر فرهنگی است که کاربردی خاص دارد. مجموعه فرهنگی را میتوان تجمعی از صفتهای فرهنگی تعریف کرد که از کارکرد یکپارچهای برخوردار است، به صورت یک واحد در مکان و زمان پابرجاست، قابلیت نفوذ متقابل فرهنگی دارد و به یک جنبه از فرهنگ کلی محدود میشود" (همان کتاب ص:298). این دو مفهوم، دارای نوعی نسبیّت هستند؛ به این معنی که ممکن است یک عنصر در مقایسه با عناصر خردتر، عنوان مجموعه فرهنگی به خود بگیرد و یک مجموعه نسبت به مجموعههای بزرگتر، خود یک عنصر باشد. «عناصر و ساخت، درهم آمیخته و با یکدیگرند. برخی اوقات کوشش میکنیم که آنها را مجزا و دوگانه بدانیم. مثلاً در زمینه هنر ممکن است بگوییم ساخت مهمتر از عناصر است. یا ممکن است به بحث در اینباره بپردازیم که آیا در ارتباط، ایده خوب (عناصر) مهمتر است یا خوب سازمان دادن (ساخت) این عناصر؟ برلو این بحث را مشابه همان دور باطل مرغ اول به وجود آمد یا تخممرغ میداند.» برلو با تحلیل ارتباط درخت و جنگل میگوید: «یک عنصر از جنگل کدام است؟ بیشک یک درخت. به این ترتیب اینبار جنگل یک ساخت است و درخت عنصر. به همین ترتیب ساقه عنصر و درخت ساخت میشود و موضوع را همچنان میتوان تعمیم داد.»( محسنیان راد، مهدی؛ 1389.ص 190). در تمامی جوامع چه پیشرفته و چه جوامع ابتدایی و بدوی برای ایجاد ارتباط بین عناصر و ترکیبات فرهنگی نهادهای اجتماعی شکل گرفتهاند که این نهادها معمولا به نهادهای پنجگانه معروفاند که عبارتاند از: خانواده، آموزش و پرورش، سیاست، اقتصاد، دین. نهاد که نظامی نسبتا پایدار و سازمان یافته از الگوهای اجتماعی است که، برخی از رفتارهای نظارت شده و یکسان را با هدف برآوردن نیازهای اساسی جامعه، در بر میگیرد.(کوئن،1388.ص147) پنج نهادی که در بالا به آنان اشاره شد دارای فعالیتهای خاص و مشخصی هستند از این رو به آنها نهادهای اختصاص یافته میگویند که از ویژگیهای آنها میتوان به: ارضای نیازهای اجتماعی، پایدار بودن، وابستگی، متضمن ارزشهای نهایی و... که البته در عصر نو نهادهای اجتماعی دیگر به موارد فوق محدود نمیشوند.
حوزه فرهنگ، با توجه به یک منطقه در یک سرزمین ملاحظه میگردد که با اینکه آن دو منطقه فرهنگ کاملا مشابهی ندارند. معذالک نقاط مشترک و ترکیببهای فرهنگی مشابه فراوانی بین آنها وجود دارد که هرگز این تشابه میان دو نقطه از سرزمین و یا دو قاره دیده نمیشود. این تشابه و همسانی در بارهی مناطق همسایهای که امکان اقتباس نمیشود. و اشاعهی فراوان یکدیگر دارند. گاه به طوریست که میتوان مرز جدایی آن دو کشور را یا منطقه را در نظر نگرفت. به عبارت دیگر این مناطق را که دارای نقاط مشترک و همسانی هستند را در یک حوزهی فرهنگی قرار داد. بنابراین حوزهی فرهنگی عبارتاست از منطقهای که در آن چند گروه و طایفه مختلف دیده میشوند اما دارای عناصر و ترکیب های فرهنگی مشابهیاند.( روحالامینی. 1307. ص29). ویسلر در مطالعهای که در بارهی سرخپوستان آمریکای شمالی انجام دادهاست، نزدیک به 15 حوزهی فرهنگی اعم از: سفالگری، حمل و نقل، ارتباطات و... را مشخص کردهاست. حوزهی فرهنگی به انسانشناس کمک میکند که اطلاعات و تحقیقات و دستاوردهایش را دربارهی یک جامعه( روستا-قبیله-جزیره) ترسی و مرزبندی نماید.
یکی دیگر از پارادایمهایی که در مطالعات فرهنگ نقش مهمی را ایفا میکند، خردهفرهنگ است که نه تنها در حوزهی انسانشناسی و فرهنگشناسی گسترش یافته بلکه پا در دیگر علوم همچون روانشناسی و جامعهشناسی نهادهاست. افراد جامعه را میتوان بر حسب آنکه به کدامین گروه، طایفه، فرهنگ، رده سنی و یا چه نوع طرز فکر و اندیشهای تمیز داد که به این تفاوتهای داخلی فرهنگ را خرده فرهنگ یا جوانههای فرهنگ نامید. در روانشناسی، تحلیل خرده فرهنگها و جنبههای عاطفی، سنی، جنسی و اجتماعی یکی از زمینههای مطالعه شخصیت است. در مردمشناسی، تحقیق و جمع آوری خرده فرهنگها خصوصا در جوامع سنتی قلمرو کار فولکلوریستها و گردآورندگان دانش عامیانهاند. در جوامع صنعتی، با توسعه تکنولوژی جدید و ارتباط( رادیو، تلوزیون، سینما، تولید یکنواخت)مقدار زیادی از خرده فرهنگها وجوه تمایز و تفاوت خود را به تدریج از دست میدهد. همانطور که در ویژگی خاص و عام بودن نیز ملاحظه گردید.
قوممداری یا نژادپرستی، عنوان گرایشی ذاتی در تمامی فرهنگها به عنوان دیدگاهی نامساوی در برابر دیگر جوامع پیشینهای نه تاریخی بلکه باستانی دارد. از فرهنگ قبایل بدوی گرفته که فقط خویشتن را مردم قلمداد میکردند(مجله پیام یونسکو148) تا واژهی بربر که توسط یونانیان بکار میرفته(هردوت.1350.ص141...) تا توحشی که منتیسکو برای غیر اروپاییان استفاده میکرد و یا ویلدورانت که ملتهای متمدن را ملتهای دارای خط و نوشته میدانست(ویلدورانت1337.ص10). که موجب تقویت مشروطیت و خود باوری جوامع شده اما در عین حال نیز موجب جلوگیری از پیشرفت فرهنگ و عناصر آن میشود. قوممداری افراطی به طرد غیر ضرور و بیهودهی خرد و دانش دیگر فرهنگها منتهی میشود، و از هرگونه مبادلهی فرهنگی و غنی سازی فرهنگ خودی جلوگیری میشود.(کوئن. 1388.ص63) اما همانطور که پیشتر بدان اشار شد تفهیم شد که قوممداری دیدگاهی سنتی و تا حدی متعلق به جوامع پیشین؛ با وجود این قریحهی ذاتی، عاملی تحت عنوان دگرگونی فرهنگی جوامع مدرن را درگیر خود ساخته است. دگرگونی فرهنگی یا تغییر در نهادها و ارزشها و... طی برخورد دو یا چند فرهنگ جامعه شناسان را وادار به استفاده از واژهی دگرگونی اجتماعی ساخت در حالیکه واژهی دگرگونی فرهنگی بیشتر مورد قبول جامعهشناسان معاصر قرار گرفت(موور.1968.ص61). قبلا اصطلاح تکامل اجتماعی(social evolution) و پیشرفت اجتماعی (social progress) متداول بود که ناشی از بینش داروینی و مارکسیستی و اسپنسری بود و بازتابهای ایدوئولوژیکی و عقیدتی داشته و از این پندار حکایت میکرده است که هر دگرگونی خواه ناخواه در جهت تکامل است. از این رو جامعه شناسان اصطلاح دگرگونی اجتماعی و فرهنگی را به عنوان یک اصطلاح علمی مشخص جامعه شناسی پذیرفته اند چراکه از مفاهیم و بازتابهای عقیدتی دیگر آزاد است. (محمد تقوی1361). همانطور که پیشتر از ثابت اما متغییر بودن فرهنگ سخن به میان آوردیم، دگرگونی فرهنگی در تمامی جوامع وجود دارد و موجب تغییر در فرهنگ جامعه خواهد بود. از اینرو جامعه شناسان عواملی چند همچون: تغییرات طبیعی یا جغرافیایی یا تغییرات سیاسی را پیشنهاد دادهاند. اما دگرگونی فرهنگی از دیدگاه روانشناسان اجتماعی در عوامل یاد شده خلاصه نخواهد شد بلکه با نوجویی و نوآوری، پذیرش اجتماعی، تلفیق و انطباق و طرد اجتماعی معنا پیدا میکند.
واژهی فرهنگ غالبا همراه با واژههای دیگری همچون تمدن به کار میرود. جامعهشناسان و فرهنگشناسان همانند تعریف فرهنگ بر سر مفهومی متحد نیستند، اتومور، تمدن را به عنوان توصیف مورخین از فرهنگ میداند یا تایلر و گلدن وایزر که این واژه را مترادف میدنند. همچنین در همین زمینه مالینوفسکی فرهنگ پیچیدهی شهرها را تمدن قلمداد میکند که در مقابل وی مارسل مس تمدن را مسئلهای مافوق شهرنشینی و حتی گاهی ملی میداند. بیآدامس آن را به عنوان نهاد پیچیدهی حکومتی و آرنولد توین بی، نهاد دینی و اخلاقی میداند. در لغتنامهی آکسفورد، تمدن بعنوان از بربریت در آمدن توصیف شدهاست. اما آلفرد وبر تمدن را معرفت علمی و فنی میداند که توسط آن بشر میتواند بر منابع طبیعی مسلط شود. که مقصود از این بیان همان فرهنگ مادی است. مک ایور نیز در این میان تمدن را به واقعیت اجتماعی ربط میدهد. اما هرسکوتیس در نگاهی کلیتر تمدن را عناصر و ترکیبات فرهنگی میداند که نتیجه ابداعات اعضای فرهنگ طی قرون بدست آوردهاند میداند. ویل دورانت، بین فرهنگ و تمدن مرز مشترکی قائلی است بدین معنی که اندیشهها و فعالیتهای فرهنگی جوامع را وقتی در شمار تمدن میآورد که شهر نشینی تکامل یافته باشد. وی تمدن را عبارت از نظم اجتماعی میداند که در اثر وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر میشود و جریان پیدا میکند. به نظر ایشان در تمدن چهار رکن اساسی، پیش بینی اقتصاد. سازمان سیاسی.سنن و اخلاق و کوشش در راه بسط هنر. حاکم میباشد. همچنین عالمان بزرگی چون امام محمد غزالی(1355.ص65/66)، اولیا و لاهوس(1357.ص56/57) و... نیز در این رابطه اظهارات خویش را بیان نموده و در روشنتر نمودن مسئلهی تمدن تاثیر بسیاری داشتهاند. اما اگر بر نظر برخی از فلاسفه، جامعهشناسان و عالمان باشیم بدین معنی که تمدن را حاصل تکامل فرهنگ بدانیم با واژهی جدید فرهنگ یابی، روبهرو خواهیم شد که عبارت است از اشکال تعلیم و تربیت و تجارب و یادگیری که انسان را از حیوانات دیگر مشخص میکند. و به فرد امکان میدهد که از نخستین روزهای کودکی تا واپسین روزهای زندگی، آگاهانه یا ناخوآگاه فرهنگ جامعهاش را در روندی مداوم فراگیرد.( دکتر روحالامینی.1307. ص97) فرهنگ یابی در مراحل اول زندگی شامل مسائل ضروری نظیر خوردن و خوابیدن یا آشامیدن و تمیز بودن، مسائلی که نمونه شخصیت و زمینه حصوصیات افراد باغ را شکل میبخشد. در افرادد بالغ و عاقل فرهنگیابی براساس شغل و نقش و بینش فرد به آسانی رد یا پذیرفته نمیشود. ولی فرهنگ یابی در مجموع یعنی فراگیریهای دوران کودکی و بلوغ و پیری، شامل اعمال و رفتار و تجربه های مورد قبول جامعه است و به ندرت ممکن است اندیشه ا و سیستمها ارزشی و اعمال فرد مغایر با اعمال و اندیشه ها و ارزشهای دیگر اعضای جامعهاش باشد با وجودیکه معمولا شخصیت و خصوصیات شخصی است که افراد یک جامعه یا یک خانواده را از هم تمیز میدهد. ولی این تمایز افراد یک جامعه در مقام مقایسه در فرد از دو جامعهی متفاوت( دو جامعه با فرهنگ های متفاوت) محسوس نیست. ( همان کتاب.ص98). در راستای اشارات گذشته به ارتباط میان جوامع و فرهنگها، جامعهشناسان و فرهنگشناسان مفهوم تازهای تحت عنوان فرهنگ پذیری را وارد دسته واژههای فرهنگشناسی کردند. در کتاب فرهنگ شناسی آمده است که آمده که فرهنگ پذیری عبارت از رواج پدیدههایی است که در اثر مستقیم و مداوم بین گروههایی از افراد با فرهنگهای مختلف بوجود آمده میآید، پدیدههایی که از مدلهای یک یا دو گروه نشأت گرفته است. (پاریس 1972ص121).[1] هرسکوتیس، تعریف بالا را دقیق نمیداند و معتقد است که بیان تماس مستقیم و مداوم از گروههایی از افراد درست نیست و بیان میکند مواردی را سراغ داریم که خلاف آنرا نشان میدهد. ایشان برای نمونه جزیره تیکوپیا[2] را در دریای جنوب و یا اسلام آوردن قوم هااوسا[3]را ذکر میکند که این نمونهها نشان دهندهی این هستند که برای فرهنگ پذیری این مناطق تماس مستقیم و دائمی برقرار نبوده است. هرسکوتیس تماس و ارتباط اقوام جوامع گوناگون را در فرهنگ پذیری به چند صورت میداند. یعنی این تماس میتواند بین تمامی جمعیت یا گروه اکثریت و یا گروه کوچکی از جامعه، و یا حتی بین افراد جامعه صورت میگیرد. وی میافزاید که نباید نتیجه گرفت که هرچه گروه تماس گیرنده بیشتر باشد عایت و اخذ فرهنگی بیشتر خواهد بود. این امر بستگی به نیاز و طرز تلقی دو جامعه از یکدیگر و بالاخره بستگی به تفاهم و روابط دوستانه یا دشمنانه دو گروه نیز دارد.(امیری، 1392.ص219) به انضمام تعریفات، فرهنگ پذیری جوامع، گروههای همسایه، یا دارای ارتباط را میتوان به دو صورت و وضعیت تقسیم کرد: 1) زمانی که فرهنگ پذیری با میل و دلخواه انجام میگیرد. این خصوصیت فقط وقتی ممکن است که هیچگونه نا برابری اجتماعی یا سیاسی بین دوگروه نباشد و هیچکدام برتری مادی یا معنوی نسبت به یکدیگر نداشته باشند. این گونه از فرهنگ پذیری دوجانبه است و در بین اقوام و گروههای همجوار و تقریبا مشابه صورت میگیرد و 2) وقتی که پدیده های فرهنگ یک جامعه بر دیگری تحمیل میشود. این تحمیل در سایه برتری تکنولوژی، اقتدار نظامی، امکانات بیشتر فنی و اقتصادی و .... انجام میشود. همچنین گروههای اجتماعی را نیز از نظر پذیرا بودن فرهنگ میتوان به گروههای باز، بسته، مهاجر و مهاجم تقسیم کرد. اما این امر در عصر حاضر بیشتر مورد توجه جامعهشناسان قرار گرفته که اتوکلاین برگ در این زمینه مینویسد: حتی در جریان پیادهکردن برنامههای بلند نظرانه و آزاد منشانه چون کمک یا همکاری فنی نیز نگرش استعماری اشکال استشار متجلی است.( مجله پیام یونسکو.ش148. مرداد 1361. ص9) همچنین ژرژسان در رابطه با برنامهریزیهای زبانی اظهار دارد که کشورهای اروپایی دین دلیل در راستای اشاعهی زبان خویش هستند که احترام بیشتری در جوامع جهانی داشته باشند نه اینکه هم زبانی پیدا کرده باشند. ( ژرژسانن پاریس1972.ص341 ) روبرژلن که فرهنگ ونزوئلایی را مورد بررسی قرار داده مینویسد: ”حل شدن جوامع بومی، رها کردن سیستم های خویشاوندی یا قوانین ازدواج سنتی، بوجود آمدن لغات و اصطلاحات تازهی وارداتی، پیدایش معتقداتی که مخلوطی از اعتقادات اجداد و اصول اعتقادی ازه که به وسیله مبلغین رایج شده، همه نمونههایی است از این فرهنگ پذیری یا تحمل فرهنگی.” (روبرژلن.1970.ص30/31) ژرژبالاندیه، نیز دربارهی برنامهریزی های فرهنگی که در مستعمرات صورت میگیرد چنین بیان میکند: این سیاست را میبایست به عنوان یک تجاوز معرفی نمود. زیرا این امر شیوهی پیشرفتی را به یک جامعه تحمیل میکند که با سیر طبیعی آن متفاوت است.( ژرژبالاندیه پاریس 1995. ص82) کلودلوی اشتروس، در باره وضعیت 30 قبیله استرالیایی که به وسیله قدرتهای نظامی مستعمراتی و به مدیریت مبلغین مسیحی در یک اردوی دوستی جمع شدهاند تشریح میکند و نشان میدهد که چگونه شرایط جدید زندگی بومیان در خوابگاههای عمومی و جدایی مردان و زنان از کانون خانوادگی باعث ویران گردیدن سازمان اجتماعی داخلی خانواده و از بین رفتن ریشههای عاطفی و شخصیتی و فرهنگی شدهاست. (اشتروس. پلن پاریس. 1992)[4]
در مباحث پیشین ملاحظه گردید که هر فرهنگ دارای ظوابط، ارتباطات خویشاوندی، هنر، ادبیات و قوانین و ارزشها و...ی مختص به خود آن فرهنگ است.
خصوصیات فوقاند که فرهنگ یک جامعه را از جامعهای دیگر متمایز میکند. و معرف و شناسنامهی فرهنگ آن جامعه است. به عبارت دیگر گذشتهی تاریخی، حماسههای آباء و اجدادی، سرزمین نیاکان، زبان مادری، باور ها و سنن، مفاخر ملی، اسوه های دینی، هنر و ادبیات ورثی، هویت فرهنگی جامعه را تشکیل میدهند.(روحالامینی. 1307.ص111) امروزه در کشورهای معروف به جهان سوم و مستعمرات که نفوذ کشورهای مسلط و مهاجم، فرهنگ جامعه را تضعیف کرده و تهدید به نابودی مینماید. شناخت مرزبندی هویت فرهنگی کمال اهمیت را دارد و یکی از ابعاد مبارزات استقلال طلبانه است.(همان) آنتا دیوپ، انسان شناس سنگالی مینویسد: هویت فرهنگی یک جامعه به سه عامل بستگی دارد: تاریخ، زبان، روانشناختی. اهمیت عوامل ذکر شده در موقعیتهای تاریخی و اجتماعی مختلف یکسان نیست. هرگاه این عوامل در یک فرد یا گروه بطور کامل وجود نداشته باشد، هویت فرهنگی ناقض میشود. تلفیق موزون این عوامل یک وضعیت ایدهآل است.هرگاه یکی از عوامل مزبور تحت تاثیر قرار گیرد شخصیت فرهنگی جمعی یا فردی تغییر میکند. ولی این تغییرات ممکن است تا آنجا ادامه یابد که موجب بحران هویتی شود.( مجله پیام یونسکو. ش149. شهریور و مرداد 1361)[5]
آسمیلاسیون
آسیمیلاسیون در لغت به معنای متشابه سازی است؛ (دهخدا) و در علوم انسانی پروسهای است که موجب مستحیل شدن افراد یا گروههایی از میراث قومی متفاوت در فرهنگ حاکم جامعه میشود. آسیمیلاسیون در واقع شدیدترین حالت فرهنگپذیری است؛ و اکتساب ویژگیهای فرهنگ حاکم را تا حدی که گروه آسیمیله شده غیر قابل تشخیص از دیگر اعضای جامعه شوند، شامل میشود. با اینکه آسیمیلاسیون ممکن است از طریق اِعمال زور و یا داوطلبانه انجام گیرد، به ندرت موجب جایگزینی کامل فرهنگ حاکم میشود. (Assimilation». Encyclopedia Britannica) در فرایند فرهنگپذیری، تغییر هدفدار زمانی اتفاق میافتد که یک گروه، سلطه بر دیگری را از طریق اشغال نظامی و یا کنترل سیاسی برقرار میکند. فرایندهایی که در اثر تغییر هدفدار اتفاق میافتند عبارتند از آسیمیلاسیون اجباری، یعنی جایگزینی کامل یک فرهنگ توسط دیگری، و مقاومت در برابر فرهنگ حاکم. از آنجایی که تغییر هدفدار بر اعضای فرهنگِ میزبان تحمیل شدهاست، کمتر احتمال دارد که اثرات آن در دراز مدت حفظ شود. Assimilation, Relocation.) Indian Country Dearie)
منابع:
1. آشوری. داریوش.تعریفها و مفهوم فرهنگ. نشر آگه. 1393
2. آنتا دیوپ، مجله پیام یونسکو. ش149. شهریور و مرداد 1361.
3. استوری، جان. مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه. ترجمهی حسین پاینده. نشر آگه، ۱۳۸۶
4. اشتروس. اندیشه وحشی. پلن پاریس. 1992
5. برگ، اتوکلاین. مجله پیام یونسکو شماره 126
6. برگ. اتوکلاین. مقاله"چندگرایی فرهنگ در جهان" مجله پیام یونسک شماره 148
7. تقوی، محمد، جامعه شناسی غربگرایی. جلد اول. تاریخ و عوامل غربگرایی در کشورهای اسلامی. انتشارات امیر کبیر تهران.1361
8. تاریخ هرودت. ترجمه وحید مازندرانی. انتشارات بنگاه و نشر کتاب سال 1350
9. دانشنامه بریتانیسا، آسمیلاسیونwww.britannica.com.
10. دانشنامه هندوستان،آسمیلاسیون .www.pbs.org
11. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، 1337، دانشگاه تهران.
12. روبرژلن. مقدمهای بر قومیت کشی.پاریس1970.
13.روحالامینی، محمود. زمینه فرهنگ شناسی. 1307. انتشارات عطار تهران 1390.
14.زهرهای، محمدعلی. روزنامهی رسالت فرهنگی. 13/10/1389
15. ژرژبالاندیه. جامعهشناسی معاصر آفریقای سیاه. پاریس 1995.
16. ژرژسانن. درباره قومیت کشی(مجموعه مقالات) پاریس1972.
17.سایپر، ادوارد. مقاله (فرهنگ، زبان و شخصیت)1956
18. صالحی امیری. سید رضا. مفاهیم و نظریه های فرهنگی 1392 ققنوس
19. غزالی، ابوحامد محمد،کیمیای سعاد.1355. چاپ هفتم.
20.فلاحی.جامعه شناسی فرهنگ.1389
21.کوئن، بروس؛ مبانی جامعهشناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، دانشگاه تهران1389
22.گیدنز. آنتونی.جامعه شناسی. منوچهر صبوری.تهران نشر نی 1376
23.گی روشه. کنش اجتماعی . ترجمه هما زنجانیزاده . مشهد : دانشگاه فردوسی مشهد1367
24.محسنیان راد، مهدی؛ ارتباطشناسی، تهران، سروش،1385،چاپ هفتم
25. موور، ویلبرت، دانشنامه تغییرات اجتماعی، 1968
26. ولاهوس، اولیا، درآمدی بر انسان شناسی. سعید یوسف.نشر سپهر1357.
27.ویل دورانت، کتاب مشرق گاهواره زمین. ترجمه احمد آرام. انتشارات اقبال 1337
*دانشآموز دوم تجربی، دبیرستان نمونه دولتی شهرستان کامیاران
[1] به نقل از زمینهی فرهنگ شناسی محمود روحالامینی، 1307
[2] Tikpea
[3] Haoussa
[4] به نقل از زمینه فرهنگ شناسی روح الامینی 1307
[5] به نقل از زمینه فرهنگ شناسی روح الامینی 1307
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.