واژه جنس آنگونه که در زبان عامیانه به کار برده می شود، مبهم است. به طوری که هم به گروهی از افراد و هم به کارهایی که افراد به آنها دست می­زنند اطلاق می‌گردد- مانند هنگامی­که این واژه در عباراتی مانند " آمیزش جنسی" به کار می­رود- برای روشن ساختن این مطالب باید این دو معنا را از هم جدا کنیم. ما می­توانیم جنس را به معنای تفاوتهای زیست شناختی و کالبدشکافی میان زنان و مردان از فعایت­های جنسی از هم متمایز کنیم. همچنین باید تمایز مهم دیگری، میان جنس و جنسیت قائل شویم. در حالیکه جنس به تفاوتهای فیزیکی اشاره می کند، جنسیت به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود. تمایز میان جنس و جنسیت تمایزی اساسی است. زیرا بسیاری از تفاوتهای میان زنان و مردان منشاء زیست شناختی نیستند. (گیدنز، ص:192،1376)

جنسیت، شامل رفتارها و نقشهای اجتماعی و اندیشه­های اجتماعی است که فرهنگ حاکم بر هر جامعه به عهده­ی دو جنس زن و مرد می­گذارد. (نرسیسیانس، ص:14، 1389). واژه­ی جنسیت [1]یک مفهوم اجتماعی است و با واژه­ی جنس[2] که معمولاً برای بیان همان موضوع ولی از دیدگاه زیست شناسی به کار می­رود متفاوت است. (همان). جنسیت و همان نقشهای جنسیتی به قشر بندی جنسیتی مربوط می­شوند. قشربندی جنسیتی، همچون سایر انواع قشربندیهای اجتماعی، مربوط به پاداشهای اجتماعی نظیر توزیع قدرت و ثروت و آزادیهای فردی و اقتصادی است. و هریک از اعضای جامعه بسته به موقعیتی که در هرم سلسله مراتب آن جامعه دارد، به طور متفاوتی از این پاداشها بهره­مند می شود. (همان، ص:14). نقش جنسیتی[3]، مجموعه­ای از هنجارهای اجتماعی و رفتاری در یک فرهنگ خاص است که عموماً برای فردی یا یک جنس مشخص مناسب دانسته می شود. نقش­های جنسیتی شامل حالت­ها، رفتار، اعمال و خصوصیات شخصیتی هستند که به یک جنسیت خاص در آن فرهنگ نسبت داده می شود. نقش‌های جنسیتی، فرهنگ محور هستند و در حالیکه اکثر فرهنگها شامل به دو جنسیت (دختران و پسران/ زنان و مردان) هستند. بعضی فرهنگ­ها تعداد بیشتری جنسیت را نیز پذیرفته­اند. به عنوان مثال در مفهوم سنتی نقش جنسیتی انتظار می‌رود مردان باید کارهای سخت و سنگین را انجام دهند و علاقه دارند، و زنان خانه­دار باشند (سازمان بهداشت جهانی، 29/9/2009). نقطه­ی آغاز هرگونه بحثی در باره جنس، ژنتیک انسانی است. جنس ما و تا حد زیادی ترکیب زیستی ما، نتیجه­ی ژنهایی است که به وسیله­ی اسپرم پدر و تخمک مادر در هنگام آبستنی، یعنی به هنگام تشکیل سلول جدید به ماده داده­ شده­اند. تمامی این ماده­ی ژنتیکی در بیست و سه جفت کروموزوم که در آن سلول جدید قرار دارند نهفته­است. اسپرم و تخمک هر یک اطلاعات ژنتیکی به یک عضو هر جفت می­دهند. آنچه در این جا مورد توجه ماست، بیست و سومین جفت کروموزوم است. یعنی کروموزومهای جنسی. این جفت کروموزوم با علامت xx برای زن و با علامت xy برای مرد نمایش داده­ می شود. این منطق ژنتیک است که یک تخمک (سلول ماده) تنها می­تواند یک x به بیست و سومین جفت کروموزوم بدهد، زیرا که جفت xx را دارد. اما از آنجا که اسپرم (سلول نر) دارای جفت xy است می­تواند یک x بدهد که منجر به تولید یک جفت xx(نوزاد دختر) می شود. یا یک y بدهد که منجر به تولید xy(نوزاد پسر) می شود. پس از آبستنی، سلول جدید تقسیم می شود و سلولهای مشابه جدیدی (با کروموزومهای مشابه) تشکیل می­دهد، که بعداً تشکیل می­­شوند، و طولی نمی­کشد که جنین انسانی شکل می­گیرد. اگرچه از همان اوایل جنین دارای غده­های زیستی[4] برای ایجاد بیضه­ی نر[5] یا تخمدان ماده[6] است. (ریچارد، 1982، ص: 139/138)[7]. اما تا چه اندازه تفاوتهای رفتاری زنان و مردان اساساً نتیجه­ی جنبه­های زیست شناختی جنسی هستند تا جنبه­های روانی، اجتماعی و فرهنگی؟ به­عبارت دیگر تا چه اندازه این تفاوتهای رفتار نتیجه اختلافات زیست شناختی است؟ در این مورد عقاید اساساً متضادی وجود دارد. بسیاری از مولفان معتقدند که تفاوتهای رفتاری بنیادی میان زنان و مردان وجود دارند که در همه­ی فرهنگ­ها به گونه­ای ظاهر می­شوند. برخی بر این باورند که یافته­های زیست­شناسی اجتماعی[8] قویاً به این جهت اشاره دارند. برای مثال آنها توجیه اذهان را به این واقعیت جلب می­کنند که تقریباً در همه­­ی فرهنگ­ها مردان در شکار و جنگ شرکت می­کنند نه زنان. آن‌ها استدلال می­کنند که مسلماً این موضوع نشان دهنده­ی آن است که مردان گرایش­هایی مبتنی بر زیست­شناسی در جهت پرخاشگری دارند که زنان فاقد­ آن هستند. دیگران این استدلال را نمی‌پذیرند. آن‌ها می­گویند در بعضی فرهنگ­ها از زنان انتظار می­رود که انفعالی­تر یا ملایم­تر باشند تا فرهنگ­های دیگر. (الشتاین، 1981، پرینگستون) به علاوه آنها می­گویند، اینکه یک ویژگی کم و بیش عمومیت داشته باشد، دلیل بر این نیست که دارای منشأ زیست شناختی است. ممکن است عوامل فرهنگی از نوع بسیار کلی وجود داشته باشند که چنین ویژگی­ها را به وجود آورند. (گیدنز، ص:192،1376)

 

 

 

 جنسیت و نقش

همه­ی جوامع بشری از مرد و زن تشکیل شده­اند و معمولاً تا حدی به نسبت مساوی­اند. آن‌ها از نظر بیولوژیکی متفاوتند و نقش بیولوژیک مربوط به هر یک پیش از خلقت، قطعی و معین است. تفاوت‌های دیگر فیزیکی میان زن و مرد به جزء بارداری و بچه­دار شدن هیچکدام مطلق نیستند، بلکه آماری محسوب می­شوند. برای نمونه مردان معمولاً قد بلندتر و قوی هیکل­تر هستند ولی زنان زیادی هستند که از بعضی مردان بلندتر و قوی­تر هستند. زنان به‌طور میانگین زبردستی و مهارتهای دستی بیشتری دارند و برای مثال متابولیسم سریعتری دارند که خستگی را سریع در آنان از بین می برد اما مردانی هم هستند که از این لحاظ خیلی عالی هستند. تفاوت‌های بیولوژیکی مطلق و آماری بین مردان و زنان در همه­جای دنیا به همین گونه است اما نقش آماری آنها است که تا حدی به واسطه­ی محدودیت­های بیولوژیکی محدود می شود. هر جامعه­ای قبل از هر چیز رفتارها را می­شناسد نه آنکه بلافاصله به نحوه­ی خلقت آنها ربط داده شود که چیزی مناسب زنان یا بیشتر مناسب مردان است بلکه از این جهت که رفتار متعلق به جنس خاص در جوامع مختلف تفاوت دارد.) هافستد، 1997، ص:123) انسان­شناسانی همچونمید که جوامع بی سواد و منزوی را مورد بررسی قرار داده­اند نیز بر تنوع نقش جنسیت و پوتین و چادر، آماده کردن و پختن گوشت، نگاهداری از بچه‌ها را می­آموزند و می‌دانند. در قبایل اسکیمویی حتی اسباب بازی کودکان نیز بسته به نقش آنها است. که اسباب بازی بچه­ها همان ابزارهایی‌اند که مردان یا زنان اسکیمویی به کار می‌برند اما درمقیاسی کوچک‌تر. (مید، 1987، ص: 94/95). مطالعات انجام شده در مورد کنش متقابل مادر-فرزند تفاوت‌های رفتار با پسرها و دخترها را حتی هنگامی که پدر و مادر معتقد هستند واکنش­هایشان نسبت به هردو یکی است نشان می‌دهند. وقتی از بزرگسالان خواسته می شود که شخصیت یک کودک را ارزیابی کنند بسته به این که فکر کنند کودک دختر است یا پسر پاسخهای متفاوتی می­دهند. یادگیری جنسی و جنسیتی تقریباً به طور ناخودآگاه صورت می­پذیرد، که مراحلی از زندگی در اجتماع کودک بوده که از آن الگو گرفته و به خود پسر یا دختر یا مؤنث و مذکر می­گوید، برای نمونه می­توان گفت یکی از این دلایل، تأثیر والدین بر آنهاست به گونه­ای که از همان بدو تولد با لباس­هایی که بر تنشان می­کنند یا اسباب­بازی­هایی که برایشان می­آورند؛ به آنان می­فهمانند که به کدام دسته­ی جنسیتی تعلق دارند. اما باید گفت کودک شش تا پنج ساله هیچگاه نمی­داند که جنسیت چیزی ثابت است و در تمام طول عمر ثابت باقی می­ماند، زیرا درک درستی از آنان ندارد.

 واندا لوسیا زامونر (zammuner1987)، با بررسی اسباب­بازی­هایی که کودکان از آنان استفاده می­کنند را در دو زمینه­ی ملی متفاوت- ایتالیایی و هلندی- مورد مطالعه قرار داد. نظرات کودکان در باره­ی اسباب­باز­ی­ها و نگرش آنها نسبت به بازیچه­ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. به طور متوسط کودکان ایتالیایی بیشتر از کودکان هلندی، اسباب­بازی­ها­یی را که براساس جنسیت متمایز شده­ بودند برای بازی استفاده می‌کردند- نتیجه­ای که دور از انتظار نبود­- زیرا در فرهنگ ایتالیایی دیدگاهی سنتی­تر نسبت به تقسیمات جنسیتی وجود­ دارد تا جوامع هلندی همان­گونه که در دیگر مطالعات صورت گرفته مشاهده شده­بود، تمایل دخترها- از هر دو جامعه- برای اسباب­بازی­های جنسی از نظر جنسیت، یا بازیچه­ی پسرها، بیش از تمایل برای بازی با اسباب­بازیهای دخترها بود.

 

هویت جنسی و تمایل جنسی

زیگموند فروید، روان­کاو اتریشی رشد روانی جنسی کودک را در پنج مرحله­ی: دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی، تناسلی. تبیین کرده که از سال 1905 نگارش آن­ را آغازکرد و تا سال 1926 مورد بازنگری قرار داد. کودکی که فروید ترسیم کرد قطعاً یک پسر بود به همین دلیل در شرح رشد جنسی دختران با مشکلاتی روبرو شد (دیوید). تئوری تکامل روانی – جنسی فروید، بسیار بحث برانگیز بوده است. البته فروید اعتقاد ندارد که انگیزه جنسی تنها انگیزه و غریزه انسان است بلکه می‌گوید این انگیزه مهمترین غریزه انسان است و بر این باور است که در رفتار انسانی، این غریزه مرکزیت دارد. بر اساس نظریه فروید، روان رنجوریهای بزرگسالی نتایج پاسخ‌های نامناسب به مسائلی هستند که در کودکی، در یکی از مراحل تکامل روانی – جنسی تجربه می‌شوند. در هر مرحله این تکامل روش مشخصی برای کامیابی وجود دارد و درجه و نوع کامیابی کودک به رفتار والدین با او بستگی دارد. هم کامیابی مفرط و هم ناکامی شدید، می‌توانند اثراتی ماندگار در شخص به جا بگذارند. حالت تعادل هنگامی است که شخص به اندازه کافی کامیاب می شود و از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر قدم می‌گذارد. البته در حیطه­ی نظریات جنسی نباید از نظریه­ی کسانی همچون چودروف و گیلیگان را از یاد برد.

 

منابع:

1. گیدنز. آنتونی. جامعه شناسی. منوچهر صبوری. نشر نی، 1376، تهران.

2. نرسیسیانس، امیلیا. مردمشناسی جنسیت، نشر افکار 1389، تهران.

3. مید، مارگارت. ادمیان و سرزمین­ها. علی اصغر بهرامی، نشر نی، 1382، تهران.

4. هافستد، گیرت، فرهنگ و سازمان­ها، محمد اعرابی، هاشم هدایتی، مجید محمودی، نرم­افزار ذهن، نشر علم 1388، تهران.

6. سازمان بهداشت جهانی، منظور ما از "جنس" و "جنسیت"؟29/9/2009

7. ریچارد، لونتین، اثریت طبقه­­ی کارگر، 1982، به نقل از آنتونی گیدنز.

8. الشتاین، جین بثک، مرد، زن خصوصی عمومی، دانشگاه پرینستون 1981.

9. میسی، دیوید، فرهنگ اندیشه­ی تندیشه­ی اتقادی، از روشننگری تا پسامدرنیته مدخل «فروید». پیام یزدانجو. نشر مرکز، تهران



[1]. Gender

[2]. Sex

[3]. gender roles

[4]. Gonads

.[5] Male testes

[6]. Female testes

[7] به نقل از گیدنز.

[8]. Social sex