به عنوان پیش نوشتار:

 متن؟، این متن نا تمام که میوه‌های دیر رس فکر پردازی‌ها و مطالعات تابستانی‌ام است. جستاری که شاید اولین گام‌های کودکی نو باوه باشد که جسورانه و لنگان بی آنکه دستان والدین اش را گرفته باشد پیش می‌رود.

راست این است که؟ خواه ناخواه اخگرهای بمبی است که لیوتار[1] در وضعیت پست مدرن منفجر می کند. حقیقت آن است فکر این متن هیچ گاه به خارج از متن نمی‌رود

حقیقت آن است فکر این متن هیچ گاه به خارج از متن نمی‌رود و کاملن با مفاهیم متنی سر وکار دارد. این کار در واقع حاصل آشنایی من با دریدا و نقد ادبی بود. این جستار از حیث نگارش هویت خود را در هیچ کدام از شاخه بندی‌های داده شده علوم بشری نمی‌یابد. پس این متن حتی فلسفی‌ام نیست چون بعد از مرگ فلسفه زاده شده، او خود را مقید به اینکه در چارچوب‌های متداول تعریف شود نمی‌داند. پس این جستار نه جستاری جامعه شناسانه است و نه سیاسی و نه فلسفی.

 این متن سر آن ندارد که معلمی تازه یا نو را معرفی کند بل خود رویه ایی ضد معلم در پیش گرفته است. راست این است که این چند صفحه که در پیش رو دارید قسمت‌هایی کوتاه و برگزیده و بریده متن کامل نشده اخلاقیات علامت؟ است. بهر حال من معترف به آن می‌شوم که متن شاید اندک سنگین این جستار برای مخاطبی که چندان به خوانش فلسفی آشنایی نداشته باشد اندکی سخت باشد اما نه غیر ممکن و محال.

 ولیکن این نوشتار به مثابه در آمدی بر اندیشه من خواهد بود و از این پس هر چه قدر که در گاهنامه قلم بزنم اگر قرار باشد که بزنم در شرح و بررسی این رویه من خواهد بود، پس مخاطب می‌تواند از این بابت آسوده خاطر باشد که او را با متنی بی مؤلف تنها نخواهم گذاشت، هرچند که به باور من مؤلف مرده است.

. اما همه‌ی ماجرا این نیست: در چند سطر پایانی سعی می‌کنم به گونه ایی آلرژی به معلم واره نویسی پیدا کرده‌ام را توجیه کنم:

به دست گرفتن قلم و نوشتن برای چنین مخاطبی غریب و سخت است، می دانید هیچ گاه برای مشتی پیر علیل ننوشته‌ام! تعجب نکنیم که جوانان ۱۶ ۱۷ ساله را پیر خوانده‌ام، ملاک جوانی برای من نه خامی و جهالت که فکریت و پویایی است، برای همین است که مدرسه را به مثابه خانه سالمندان شناسانده‌ام. خانه سالمندانی که میان مشتی پیر و پاتال خرفت و پیزوری گیر کرده ایی و باید بهترین سالها عمرت را در آن به زنجیر حماقتی که کنکور برای فکر جوان ایرانی به بار آورده بسته شوی.، جوانی که خودش را کنار گذاشته تا ببیند بعد از کنکور چه می شود هیچ بویی از منیت و اگزیستانس و لذت فلسفه ورزی نبرده است، و از این رو فکرش کمتر از کمر پدر بزرگش خمیده و نحیف نیست. حال اگرخود فکری در میان باشد.

و این نوشتار هم برای جمعی عصا به دست نیست اگر هم باشد قرار نیست خود عصا به دست گیرد، کار من ارتقای شعور مخاطب است نه خیانت به شعور خود و سواری دادن به او. قرار نیست من قلم ام را عقیم بگذارم برای آنکه مخاطب عمیق نیست.

من معلم نیستم، نمی‌توانم باشم، نوشته‌هایم در پی آن نیستند که چیزی به کسی بیاموزند. بل عمیقن با سرشت تدریس و درس و مدرسه مشکل دارد. همین است که نوشتار و متنی که من مهمانشم اغلب هیستریک و غیر متمرکز است. کسی می‌تواند باهاش کنار بیاید که با او در کوهسارها ها قدم بزند نه سر کلاس اش بنشیند ببیند چه می‌گوید. چونان زرتشت، شاگردان او هرگز در کلاس درس او ننشستن بلکه با او در دامنه‌ها و دشت‌ها قدم زدند. علم آموزی رقصان، حکمتی شادان.

حال منظورم را درک کردید: آلرژی به بزدلی و خطا.

برای همین است که اگر تا حدودی متن برای یک مبتدی سنگین است باید به خود زحمت دهد و پی گیر شود چون برای فلسفه ورزی پیش از هر چیز باید متکی به خود بود، فلسفه ورزی پیش از هر چیز با لاشی بازی مشکل دارد. غذاهای راحت الهضم همیشه مزخرف‌اند.

نقدهای کمر شکنی بر این متن وارد است برای همین ادعایی جز نطفه بودن را ندارد. در آخر این که مطمئنم این متن را جز معدود کسی در نخواهند یافت و ممکن است مورد هجمه مبتذل‌ترین و سطحی‌ترین تفاسیر قرار بگیرد و از این جهت بسیار قابل ترحم است

 

اخلاقیات؟:

؟ کودک است[2]. اگر به؟ به عنوان یک هویت تاریخی متنی بنگریم، می‌بینم که در متن و گفتمان‌های مولد حقیقت[3]؟ هماره صلیب دیگری بوده است. دیگری که طرد و نادیده گرفته شده، دیگری که زیر مفهوم لوگوس و با عناوین اگو تعریف و در نتیجه سرکوب شده، دیگری که در تاریخ متن و متن تاریخ مرده است، هیچ محلی از اعراب نداشته و ندارد.؟ یک مفهوم حرامزاده است، مفهومی که انکار شد تا متن و خدایانی دگر شروع شود، دیگری که رد شد تا اگو حکمرانی مستبد خود را آغاز کند.؟ در تاریکی متون حادث شده، او نمی‌خواهد به روشنایی خشن و امپریالیستی نویسندگار متن وارد شود.

؟ متون دگماتیک و مطلق را از مونولوگی کپک زده به سوی دیالوگ سوق می‌دهد اینجاست که پای دیگری را به وسط می‌کشد و صلیب دیگری می شود. تنها راه مواجه با دیگری حرف زدن و دیالوگ با اوست. سوژه نمی‌تواند دیگری را بشناسد این همانش کند، انکارش کند یا کتک اش بزند، تنها راه ارتباط با او این است که در زبان با او برخورد کند و با او حرف بزند.؟ به شدت اخلاقی است، او دیگری را به متن فرا می‌خواند که دیالوگ کند. او قابیل را از تبعید ازلی‌اش از متن فرا می‌خواند و منولوگ مورالین [4] را می‌شکند تا اخلاقی پلی فونیک[5] زاده شود. اخلاقیات؟ مقدم بر آزادی در معنای انتزاعی امپریالیستی‌اش است.

؟ فریاد زدن این مسئله است که زبان سرور انسان است، انسان به هیچ وجه خالق زبان نیست.؟ وارونه یک صلیب نیست بل خود صلیبی نو است.

؟ همواره و لزوماً در متن تعریف می شود؟ مثل هر چیز دیگری هیچ گاه بیرون از متن وجود ندارد، جمله ایی که در پایان آن علامت سؤال آمده باشد از لحاظ ساختار گرامری تابع؟ گشته است.

؟ وقتی می‌پرسد که خنثی نشده باشد عقیم نگشته باشد؟ به خود پایبند است نه به مقدسات هر متنی که در آن حادث شده است.

؟ نمی دانمی است که می‌خواهد بداند، یک تردید است یک شک.؟ گیجی و ابهام نیست چون اگر بود نمی‌پرسید؟ امکان یک نفی است امکان یک انکار.

؟ در هیچ ایسمی تعبیه و مفروض نگشته برای همین؟ لباس هیچ متنی را بر تن نمی کند.؟ فی النفسه مدافع نیست، نمی‌تواند باشد. جمله سوالی جمله ایی خطرناک است نه از آن حیث که که له یا علیه متنی ساختار یافته بل؟ در عین حال که یک متن را تهدید می کند خود مهر هیچ سیستم و متن دیگری به پیشانی ندارد.

؟ یک خواست است، یک اراده به حقیقت که حتی از انکار خودش نیز هراسی ندارد. هیچ متن اپیستمه[6]، و گفتمان حقیقتی با؟ به هیچ روی میانه خوبی ندارد اگر چه خود زائیده؟ هستند.

؟ ها در متن دارای منیت اند. هیچ گاه در کلیت به کار نمی‌روند اگر به کار می‌روند سویه ایی ضد کلیت و رو به کثرت دارند. ایشان متون را سوق می‌دهند که از حالتی منوفونیک به پلی فونیک گام بگذارند.؟ ها به شدت خصیصه تکثر با سرعت بالا را دارند همچون ویروس‌ها. و درست مثل ویروس‌ها فقط در سلول میزبان می‌توانند ژنوم های خود را به کمک دیان ای سلول تکثیر کنند.؟ به متنی تعلق دارند که در آن؟ مفروض شده باشد برای همین تنها به خود تعلق دارند.

؟ ها همواره از وحدت چارچوب و ایدئولوژی تن می‌زنند، ویرانگری؟ ها از آن حیث برای متن‌ها چند برابر هر دشمن دیگری است که پتک اش را هیچ ایسم و اسمی و در نهایت هیچ کلیتی هدایت نمی کند. برای همین به سادگی هر دشمن دیگری نابود شدنی نیست. شلیک به؟ سؤال شلیک به هیچ جا است و در عین حال همه جا.

تیشه ایی که؟ بر ریشه کلیت در هر متنی می‌گذارد هیچ چارچوبی ندارد، بلکه طاغی است. در واقع اگر بخواهیم؟ ها را متعلق به یک سیستم بدانیم آن سیستم تا مغز استخوان ضد سیستم است. سیستمی که در آن از لوگوس محوری و تمرکز گرایی خبری نیست.؟ ها ویروس‌های متنی‌اند.

؟ ها در نهایت مفهومی ضد چارچوب دارند.؟ تنها صلیبی است که انسان را بر فراز آن به صلابه کشیده شده است.؟ می‌تواند واضع یک اخلاق باشد اما اخلاقی در ضد اخلاقی‌ترین مفهوم ممکن.

؟ در تاریخ همواره متهمی بی پناه بوده، در متونی که معلمان شکل می‌دهند همیشه مطرود و مردود بوده‌اند.؟ ها در این متون یا بر فراز چوبه‌ی دار، یا میان شعله آتش زیر تیغ میر غضب، زیر سنگ رجم جان داده‌اند.

؟ ها صلیب‌های خونین ایی هستند که هیچ شریعتی آن را در خانه‌اش راه نداده، شعریت اما در ریشه‌هایش پیوندهای عمیقی با؟ دارد.

؟ خواهان حقیقت است، متنی که بر؟ خط می‌کشد نشان از آن دارد که آزادی یک حقیقت را نقض کرده است. حقیقت اما اگر آزاد نباشد می‌میرد، اسارت برای حقیقت در هر ساخت و پاختی مرگ است.

؟ با همزاد با یک نه است.؟ امکانی از ویرانگری است. تنها وقتی پتک به دست می‌گیرد که سرکوب شود یا جواب داده نشود، به عبارت دیگر اگر؟ ارضا نشود منفجر می شود. هیچ متن ساکن و تمرکز گرا نمی‌تواند تا ابد؟ ها را اقناع کند، مگر آنکه متحول شود. چرا که هر متن و گفتمانی با توجه مناسبات قدرت و زیر ساخت‌های اقتصادی، حقیقت را تولید می کند. هر؟ که در متن میان جملات و پاراگراف‌ها حادث شود جعبه باروتی است که امکان منفجر کردن ساختارهای متن را دارد؟ ها امکان انکار، هستند نه خود آن. به میزانی که؟ ها در متن افزوده شود خطر انفجار متنی فزون می‌گردد.

؟ ها مهاجم‌های بیگانه ایی نیستند، آن‌ها متعلق به متون دیگری نیستند بلکه خود زاده همان متن‌اند که در آن حادث می‌شوند. اگر چه؟ در متن متولد می شود اما بی متن هستند، یک قدم پس و پیش به درون متن گام می‌نهد اما آنجایی که او ایستاده هیچ متنی واقع نشده است و نمی‌تواند پا بگذارد چون؟ است که آنجا ایستاده است.

 متن‌ها را بر پایه؟ نوشته شده‌اند. باید تصریح کنم؟ ها بی متن‌اند اما تا قبل از انفجار ضد متن نیستند. مراد من از بی متنی آن است که؟ زاده متن است اما وقتی بیان می شود دیگر نه درون متن که بالای آن قرار گرفته و از بالا متن را می‌نگرد.؟ ها به هیچ مطلوب یک متن نیستند.

اگر؟ تعهدی جز به خودش داشت تا به حال خط خورده بود. بی متن بودن آن موجب بقای جانفرسای این پدیده باستانی و زنده شده است. اما بی متن بودن؟ نشان از این ندارد که؟ برای بیان و تعریف خود از کلمات آن متن استفاده نمی کند.

گزاره‌های خبری؟ را بر نمی‌تابند. گزاره‌های خبری که؟ را طرد می‌کنند گندیده و کپک زده هستند.

حرامزاده‌ترین مفهوم متنی؟ است. چرا که مادر خود را انکار می کند؟ مفهومی در متن و در عین حال بی متن. همین تناقض ذاتی که برای متن مرگ آور است.

هر متنی حرکتی است از؟ به جلوتر، حرکت از برهوتی بی چارچوب به چارچوبی متمرکز و معقول. حرکتی از کثرت به وحدت.

از این رو در هیچ متنی جایی برای؟ مفروض نشده، چرا که خود در واقع کوششی بوده برای فرا رفتن از؟ به مثابه مفهومی ضد اخلاقی بوده. هیچ متنی؟ را به مثابه یک جزء تعریف شده نمی‌پذیرد، هیچ متنی ضد بقای خود نیست.

؟ در تضاد میان یک متن و متن دیگر رخ نمی‌دهد، بلکه در تضاد میان یک متن و نا متن است که؟ زاده می شود.

آنگاه که؟ منفجر می شود همزمان خود نیز منفجر می شود، عمل او به معنای واقعی کلمه انتهار است به عبارت دیگر انفجار؟ همواره انفجاری به درون یک متن است.

یک هستنده[7] ضد هستی شناسی است؟ ها همواره در نحوه عملکرد خود مدیون متونشان هستند. چرا که منیت شان در آن شکل گرفته و با استفاده از روابط و در زبانی با بودن خود مواجه می شود که متن پپیشاپیش به آنها داده است.

؟ بر آشوبنده ترین مفهوم متنی است.

؟ در متن و بافت زاده می‌شوند و همواره در مقابل یک حالت یا رویداد و یا یک گزاره پرسیده می شود. شما به خانه بر می‌گردید و با نبود مادر مواجه می شود. سؤال مادر کجاست؟ در مقابل حالت نبود مادر ایجاد شده. یا کشیشی به شما می‌گوید: خدا فقیران را دوست دارد و؟ می‌پرسد: پس چرا فقیرند؟ پس؟ همیشه واکنشی است برابر یک حالت رخداد و یک گزاره.

اگر یک پرسنده سؤال «پس چرا فقیرند؟» یک جوانک سوسیالیست باشد در واقع عملی که او مرتکب شده یک؟ در معنی اصیل کلمه نیست. او نه از سر ندانم گرایی است که از سر تهاجم این سؤال را پرسیده. او متعلق به متنی دیگر است. متن سوسیالیستی، گفتمانی دیگر با رژیم‌های اقتدار و ساز و کارهای متفاوت تولید معنا از آن متنی که واعظ زاده آن است. اما اگر همین سؤال «پس چرا فقیرند؟» را یک کودک روستایی بپرسد آنگاه سؤال اصیل زاده می شود، زاده یک ندانستن که می‌خواهد بداند، یک خواست به حقیقت.

حداکثر تلاش یک گفتمان حقیقت و هستی شناسی آن است که؟ ها را قلع و قمع کند، آن‌ها را پاسخ دهد سرکوب کند یا از رده خارج کند و بی منطق و ناعقلانی اشان خواند.

؟ ها در بالای متن واقع شده‌اند؟ به صورت‌های بزک کرده یک ایدئولوژی رهایی بخش جهانی چنگ می‌اندازد و چهره راستین او را نشان می‌دهد. هم او بود که بسیاری از ایسم و مفاهیم چشم آبی و مو بور تاریخ بشر را ساقط کرد. علامت سؤال پرچم آغاز تاریخ است برای رد خاستگاه و شکستن دید متافیزیکی.

؟ ها در عین وجود ندانم گرایی از حدی از قصدیت برخوردارند، آن‌ها می‌دانند چه می‌خواهند بدانند! اما ابهام است بی خطر است،! باروت خیس است.

؟ در نهایت بر دو قسم‌اند آنهایی که جواب بله/خیر دارند آنهایی که از اصلاحات پرشسی استفاده می کند.

ابهام دسته اول از دسته دوم کمتر است و؟ پاسخ گو را مجبور به تصمیم گرفتن در دو جواب از پیش داده می کند، این نوع زاده یک آگاهی غیر متقن اند.

در دسته دوم جوابگو دارای آزادی عمل بیشتری است. سؤال چرا باران می‌بارد می‌تواند اینگونه جواب داده شود که باران اشک یکی از اساطیر است یا یا اینکه بخار آبی است که به دمایی پایی‌تر از نقطه شبنم رسیده و قطره شده است و می‌بارد.

بسته به اینکه سوالاتی با چه اصطلاحی همراه شود (مانند چرا چگونه و ...) عرصه‌ها و کرانه‌های مختلفی رو به روی ما گشوده می شود. اصطلاح چرا را بیشتر نوعی از متون که مطلق زده و بنیاد گرا و مترکز باشد ایجاد می کند، متونی که دنبال فاعل کلی و کلیتی که همه جا گسترده است هستند. برای همین است که درگفتمان های اساطیری و متون دگماتیک باستانی خواه ناخواه علم رواج چندانی ندارد. این متون خیلی مشتاق نیستند که بدانند باران چگونه می‌بارد یا الکترون‌های آزاد چگونه از اتم جدا می شود. البته این امری کاملن نسبی است اما متون‌های مطلق زده بیشتر مجذوب چرایی هستند تا چگونگی.

 پس متن‌ها که مولد و مولود؟ ها هستند بی شک تأثیر شگرفی در زایش؟ دارند.؟ با همان جوهری نوشته می شود که متن با آن نوشته می شود

اگر عینک هایدگر را قرض بگیریم آنگاه چه برخوردی با؟ خواهیم داشت.

این فقط دازاین است که می‌پرسد. از آن رو می‌پرسد که تنها ذات نا متعین و از خود سرگشته[8]دازاین است که می‌تواند با؟ مرتبط شود. روح مطلق هگل یا وجود استعلایی و فراگیر کارل یاسپرس و از طرف دیگر حیوان به عنوان موجودی نوعی هیچ گاه سؤال نمی‌پرسند. به عبارت دیگر؟ ویروسی است که فقط هستنده های مریضی چون انسان به آن مبتلا می‌شوند.

تمام اگزیستانسیالیسم[9] هایدگر شورشی بود علیه متافیزیک و به فراموشی سپردن پرسش درباره بودن است، پرشسی که افلاطون نیز در جواب آن پای در گل مانده، هایدگر ارسطو را متهم می کند که موضوع فلسفه را از هستی به هستنده کشانده.

شعار رویکرد هایدگر پشت کردن به میراث هزاران ساله فلسفه ایی است که ماهیت را در انسان مقدم بر وجود دانسته است (البته نه به آن نحوی که سارتر[10] تشریح کرده چرا که معکوس کردن یک گزاره متافیزیکی ماهیت مقدم بر وجود است به وجود مقدم بر ماهیت است باز هم متافیزیکی است[11]). تنها دازاین می‌پرسد چون دازاین است. هایدگر فلسفه را از شناخت شناسی و در مدل هگلی‌اش خداشناسی به مدل و متد خودش می‌اندازد، که هستی شناسی است. جستار فلسفه هایدگر دیگر میان سوژه و ابژه[12]جان نمی کند. انسان او دیگر سوژه نیست بلکه هستنده است، هستنده ایی به نام دازاین.

حیوانات ممکن است گیج شوند اما نمی‌پرسند، ماشین‌های هوشمندم با؟ سر و کار ندارند مگر برای اجازه از کاربرشان.

دازاین در زبان است که با بودن مواجهه می شود، پس تنها هستنده های زبانی می‌توانند با؟ مرتبط باشند. زبان تنها پیش فرضی است که حتی هرمونتیک قدیس هم نمی‌تواند از دست آن خلاصی داشته باشد. (اشلایر ماخر)

باید روشن کرد که نسبت میان انسان به عنوان هستنده ایی که در زبان زندگی می کند با؟ چیست. کدام مالک و خالق دیگری ست؟

 وقتی دازاین سؤال می‌پرسد پرسنده می شود و در عین حال وجودش را تولید می کند.

(لازمه پرسیدن فهم است، حال آنکه فهم در دیدگاه هایدگر نه یکی از وجوه شناخت بلکه نوعی نحوه باشیدن است). دازاین با پرسیدن است که وجود دارد.

؟ چون نهادی، پرسنده را سوژه خود قرار می‌دهد پس؟ است که سوژه را می پرسد-در واقع لفظی که خود هایدگر به کار برد این است که جستار یکی از اطوار هستی است-

سوژه را گفتمان‌های تولید کننده حقیقت سوژه خود می‌گردانند. وقتی پرسنده ایی چیزی می‌پرسد با عینک فوکو چنین می‌توانیم ببینیم که؟ به مثابه یک سیستم ضد سیستم به سراغ سوژه‌اش می‌رود و او را فرا چنگ می‌آورد. تا او را پرسنده کند تا او را بپرسد.

هنگامی که پرسنده سوالی می‌پرسد در واقع توسط؟ شکار می شود.

پس می شود؟ را که در نهایت خود خواست به قدرت است چون یک ویروس متکثر ضد سازه‌ها تولید حقیقت و قدرت دانست. عملکرد؟ مقاومت یک اپوزوسیون ضد ساختمان هیرارشی و حقیقت نیست. به هیچ وجه گفتمان‌ها نیازمند آن نیستند، بر خلاف قدرت که نیازمند مقاومت واپوزیسون است. پس نسبت‌های قدرتی که؟ ایجاد می کند در شبکه قدرت متن تعریف نمی شود بلکه عامل اختلال این شبکه است.

مراد از اینکه؟ رادیکال بالای متن قرار گرفته این است که خارج از هژمونی حاکم نفس می‌کشد و قدمی فرای آن گذاشته است.

؟ به پرسنده هستی می‌بخشد، و او را شکار می کند؟ حتی شرورتر از آن است که پیرو راه خودش باشد.؟ از خودش نیز می‌پرسد: اخلاق ستیز -؟ دست به تحدید و تعریف خودش نمی‌زند و ایستا هم نمی‌ماند، حتی خودش را هم بر نمی‌تابد آن هوایی که استشمام می کند به عفن ایسم نیالوده است-

؟ سرطان هر گفتمان است. همانطور که در اولین خطوط این متن می‌خوانید؟ خواست به حقیقت است «اماحقیقت خود واژه ایی است برای خواست قدرت»[13]

می‌توان دست به ترسیم اخلاقیاتی زد، این تنها اخلاقیاتی است که جرئت پردازش را دارم، اخلاقیاتی در معنایی ضد اخلاقی: اخلاقیات؟

اخلاقیات؟ در نهایت آدم را ملزم به این گزاره می کند که باید آنچیزی شود که هست.

اخلاقیات؟ اخلاقیات یک من آفریننده است.

اخلاق من، با اخلاقی که تا به حال عرف به ما عرضه داشته می‌ستیزد.

انسان موجودی اخلاقی است، نمی‌تواند نباشد، تمدن بشری را راهی به فراسوی نیک و بد نیست. حتی خود نیچه فرا سوی نیک و بد نمی‌ماند

؟ اگر سرکوب و طرد شود رادیکال می شود. آماده برای تکثر و انفجار و تهدید سیستم.؟ رادیکال به سراغ پیش فرض‌های متنی می‌روند، و به نبش کردن می‌پردازند، بنیان‌های متنی و زیر پایه‌های سازه‌های متون را مورد تردید و انکار قرار می‌گیرند.

اخلاقیات؟ اخلاقیاتی روشنفکرانه نیست. پرت‌ترین تفسیر است اگر او را نوعی ندانم گرایی متافیزیکی و زهد ورزی ایدئالیستی تلقی شود.



[1] ژان فرانسو لیوتار نویسنده رساله مشهور وضعیت پست مدرن که به ساری آن را مانیفست پست مدرنیسم می‌دانند.

[2] نگاه کنید به چنین گفت زرتشت بخش اول، درباره سه دگردیسی گایست-جان-

[3] در این نوشتار مفاهیم متن و گفتمان‌های حقیقت و سیستم در یک معنا به کار رفته است

[4] مورالین اصطلاحی است که نیچه در نقد خود بر اخلاقیات مسیحی و زهد باورانه به کار می. برابر نهاد فارسی آن را معمولاً افیونلاق قرار داده‌اند که ترکیبی از افیون و اخلاق است.

[5] پلی فونیک: چند صدایی

[6] اصطلاحی که کسانی چون میشل فوکو در تشریح روابط قدرت و حقیقت به کار می‌برند که بسیار گسترده است اما ساده‌ترین و بدوی‌ترین معادل آن را میتون عقلانیت در نظر گرفت.

[7] برای توضیح بیشتر پیرامون لفظ‌های هستی شناسی و هستد نه رجوع کنید به رسالات هایدگر به ویژه مقدمه کتاب بودن و زمان او.

[8] از خود بیگانگی-آلیناسیون- در معنای هایدگری قضیه.

[9] برای آگاهی ابتدای با این مکتب می‌توانید به شرح کوتاه فولیکه فیلسوف فرانسوی به نام اگزیستانسیالیسم رجوع کنید.

[10] ژان پل سارتر در رساله کوتاه اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر مواضع فکر ای‌اش را در این باره به زبانی ساده و همه فهم تشریح کرده است. این رساله را مصطفی رحیمی به فارسی ترجمه کرده است.

[11] برای مطالعه بیشتر درباره این باره به رساله شاهکار هایدگر به نام: نامه ایی به انسان گرایی رجوع کنید.

[12] اصطلاحاتی که مربوط به حوزه شناخت شناسی فلسفه است.

 [13] کتاب اراده معطوف به قدرت. نوشته فریدریش نیچه