مجله علمی،فرهنگی و هنری دانش آموزی

۱۵ مطلب توسط «مجله تیروژ» ثبت شده است

چگونه مسأله حل کنیم؟

یکی از مهمترین اهداف معلم، کمک کردن به دانش آموزان است، این وظیفه چندان آسان هم نیست، نیازمند زمان، تمرین، دلبستگی و پیروی از اصول اساسی است.

دانش آموز می‌تواند از کار مستقل خود تا آنجا که ممکن است بهره برداری کند ولی اگر او را با مسئله‌ای که باید حل کند تنها بگذارند و به او کمک نکنند ممکن است اصلاً پیشرفت نکند. اگر معلم بیش از آن اندازه که لازم است به یاری دانش آموز خود برخیزد دیگر کاری برای دانش آموزش باقی نمی‌ماند. معلم باید تا حدی کمک کند که دانش آموز به موجودی منفعل تبدیل نشود. بهترین راه آن است که کمک معلم به دانش آموز به صورتی طبیعی انجام پذیرد. معلم باید خود را جای دانش آموز قرار داده و وضع او را احساس کند و تلاش کند که از آنچه در ذهن دانش آموز می‌گذرد آگاه شود و پرسشی را طرح کند یا راهی را نشان دهد که می‌توانسته به ذهن خود دانش آموز برسد.

در حل مساله باید چکار کنیم؟

در حل مسائل بیشمار باید به طرح پرسشهایی از این گونه اقدام شود: مجهول چیست؟ یا چه چیزی را می‌خواهیم پیدا کنیم؟ البته مسئله مورد نظر ما ممکن است جبری باشد یا هندسی یا ریاضی و غیر ریاضی، نظری یا عملی. در هر حال طرح پرسشهای مفید و عملی می‌تواند به ما در گشودن مسئله کمک کند. البته بسته به اینکه مسئله از نوع یافتنی است یا ثابت کردنی باید پرسشهای متفاوتی مطرح کنیم.

هنگامی که معلمی به کار طرح پرسش یا عرضه کردن یک پیشنهاد به دانش آموزان خود مشغول است، دو هدف را در نظر دارد:

1) کمک به دانش آموز در حل مسئله‌ی مورد نظر

2) پرورش قابلیت دانش آموز به صورتی که وی بتواند بعدها خود تنها به حل مسئله بپردازد.

اما در این جا ذکر دو نکته ضروری می‌باشد:

1)       نکته اول این است که در آموختن فن حل مسائل باید به ملاحظه و مشاهده‌ی آنچه دیگران برای حل مسئله انجام می‌دهند و تقلید از ایشان بپردازیم و سرانجام خود می‌آموزیم که چگونه در ساختن مسائل، به موفقیت دست پیدا کنیم.

2)       هنگامی که معلم مسئله‌ای را در برابر کلاس حل می کند، باید تا حدی اندیشه‌های خود را به صورتی نمایشی برای دانش آموزان مجسم سازد و همان پرسشهایی را برای خود مطرح سازد که هنگام کمک کردن به دانش آموزان برای حل کردن مسئله‌ها طرح می‌کرد.

مراحل حل مسئله از دیدگاه جورج پولیا:

مراحل حل مسئله از دیدگاه پولیا به چهار مرحله تقسیم می شود که عبارتند از:

1)       فهمیدن مسئله:

مجهول چیست؟ داده‌ها کدام است؟ شرط چیست؟ آیا شرط مسئله برای تعیین مجهول کفایت می کند؟ باید قبل از هر چیز به صورتی آشکار بدانیم که مسئله از ما چه چیزی را می‌خواهد؟ در صورتی که بدانیم دانش آموز هنوز مسئله را خوب نفهمیده است می‌توانیم به کار حساب کردن و رسم اشکال بپردازیم. در واقع شکلی رسم کنیم و علامت‌های مناسب را به کار ببریم.

2)       ارتباط بین اجزای مسئله وطرح نقشه:

باید ببینیم که اجزاء مختلف مسئله چگونه به هم پیوسته‌اند و ارتباط مجهول با داده‌های مسئله چیست؟ تا از این راه اندیشه‌ای در خصوص حل مسئله پیدا کنیم.

3)       اجرای نقشه:

در ضمن اجرای نقشه‌ی حل مسئله، هر گام را که بر می‌داریم وارسی و امتحان کنیم. آیا می‌توانیم آشکارا ببینیم که گام برداشته شده درست بوده است یا خیر؟ آیا می‌توانیم درست بودن آن را اثبات کنیم؟

4)       به عقب نگاه کردن:

آیا می‌توانیم نتیجه را وارسی کنیم؟ آیا می‌توانیم نتیجه را از راهی دیگر به دست آوریم؟ آیا می‌توانیم نتیجه یا روش را در مسئله‌ای دیگر به کار ببریم؟

نکته 1)

راه میان فهم مسئله و طرح نقشه ممکن است دراز و پر زحمت باشد، در حقیقت کار عمده برای حل یک مسئله دست یافتن به تصور و اندیشه‌ای در باره نقشه و برنامه حل مسئله است که این نقشه ممکن است به‌صورت تدریجی حاصل شود یا پس از آزمایشهای بی نتیجه یا دوره‌ای از تردید ناگهان به‌صورت یک اندیشه روشن به ذهن دانش آموز برسد. بهترین کاری که معلم می‌تواند برای دانش آموز خود بکند این است که به صورتی غیر مستقیم سبب آن شود که این جرقه در ذهن دانش آموز ایجاد شود.

نکته 2)

حتی دانش آموزان بسیار خوب آن گاه که جواب مسئله را یافته و رشته‌ی برهان را به وضوح نوشته باشند، کتاب‌های خود را می‌بندند ومنتظر چیز دیگری می‌مانند. با این کار یک مرحله مهم و آموزنده را فراموش کرده‌اند، در حالی که از نگریستن به تمام حل مسئله از راه دوباره سازی و دوباره آزمودن نتیجه و راهی که به آن انجامیده است، شناخت خود را می‌توانند نیرومند سازند و ملکه‌ی حل مسائل را در خود نیرومند سازند.

"ریاضیات اثبات بدیهی‌ترین چیزها

به نابدیهی ترین شکل ممکن است"

*جورج پولیا*

منبع:

چگونه مسئله حل کنیم؟ (جورج پولیا)


۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

فیلسوفان تعلیم و تربیت/کِن رابینسون

ما را در موقعیتی قرار داده‌اند که در مورد آینده هیچ ایده‌ای نداریم. درباره‌ی اینکه چه اتفاقی قراره بیافته هیچ ایده‌ای نداریم. من اهمیت زیادی به آموزش و پرورش می‌دهم، و فکر می‌کنم همه ما همین طوریم. برایمان اهمیت زیادی دارد. تا حدی برای اینکه این آموزش و پرورش قراره ما را برای آینده‌ای آماده کند که نمی‌توانیم درکش کنیم. بچه‌هایی که امسال مدرسه را شروع می‌کنند، در سال ۲۰۶۵ بازنشسته می‌شوند. هیچ کس روحش هم خبر ندارد که دنیا در آن زمان چه شکلی خواهد بود. حتی از پنج سال دیگه خبر نداریم. و با این حال قراره این بچه‌ها را برای آن موقع آماده کنیم. پس این غیر قابل پیش بینی بودن، از نظر من، نگران کننده است.

با همه این احوال همه ما روی این توافق داریم که کودکان چه قابلیت‌های خارق العاده ای دارند. مثل قابلیت‌های آنها برای نوآوری. نظر من آینه که همه بچه‌ها دارای استعدادهای فوق العاده اند. و ما آنها را به طرز خیلی بی رحمانه ای سرکوب می‌کنیم. پس می‌خواهم درباره آموزش و پرورش و خلاقیت صحبت کنم. نظر من آینه که امروز خلاقیت به اندازه‌ی سواد خواندن و نوشتنن در آموزش و پرورش مهمه، و باید به همان شکل با آن برخورد کرد و به آن جایگاه داد چیزی که در همه اینها مشترکه آینه که بچه‌ها شانس خودشان را امتحان می‌کنند. اگر نمی‌دانند، یک چیزی را امتحان می‌کنند. اونها از اشتباه کردن نمی‌ترسند. حالا من نمی‌خواهم به گم که اشتباه کردن با خلاق بودن یک چیزه. اما چیزی که می دانیم آینه که آگه آماده اشتباه کردن نباشید، هیچ وقت هیچ فکر نابی به ذهنتان نمی‌رسد. البته بیشتر بچه‌ها به محض این که بزرگ شده‌اند، این قابلیت را از دست داده‌اند. تبدیل به کسانی شده‌اند که از اشتباه کردن می‌ترسند. و در ضمن شرکت‌هایمان را هم همین شکلی اداره می‌کنیم. ما اشتباه را تبدیل به گناه می‌کنیم و حالا داریم سیستم‌های ملی آموزش و پرورشی را اداره می‌کنیم که در آنها اشتباه کردن بدترین کاریه که می‌توانید بکنید و نتیجه‌اش آینه که مردم را پرورش می‌دهیم که از ظرفیت‌های خلاق خود بیرون بیایند. پیکاسو گفته که:”همه کودکان هنرمند به دنیا می‌آیند.”مسئله این است که در حال بزرگ شدن چطور هنرمند بمانیم.

من اعتقاد دارم که خلاقیت در ما رشد نمی کنه. فضایی که این خلاقیت در آن رشد کنه رو نداریم. خب چرا این طوره؟

و وقتی دور جهان سفر می‌کنید تمام سیستم‌های آمورش و پرورش دنیا همین جوری‌اند. همه‌شان، فرقی نمی کند کجا بروید. آدم فکر می کند طور دیگری باشد، ولی نیست. سیستم آموزشی یکی است. درس‌ها یک قالب دارند. از بالا به پایین، در بالا ریاضیات و زبان قرار دارند، سپس علوم انسانی، و در پایین هم هنرها. همه جای دنیا! و تقریباً در همه این سیستم‌ها هم سلسه مراتبی حتی تو خود هنرها وجود دارد. موسیقی معمولاً جایگاه بالاتری در مدارس دارند تا نمایش و نقاشی. هیچ سیستم آموزش و پرورشی روی زمین وجود ندارد که همانطوری که هر روز به بچه‌ها به آنها ریاضی یاد می‌دهیم نمایش یاد بدهد، چرا؟ چرا اینطور نیست؟ من فکر می‌کنم این موضوع خیلی مهمیه. به نظر من ریاضی مهمه، ولی نمایش هم همینطور.

بچه‌ها آگه اجازه داشته باشند بازی می‌کنند، همه ما اینطوریم. حقیقتش، اتفاقی که می افته آینه که همینطور که بچه‌ها بزرگ می‌شوند، ما پرورش آنها را به تدریج از شانه به بالا انجام می‌دهیم و بعدش فقط روی سرشان تمرکز می‌کنیم و متمایل به یک سمت از سرشان. آگه یه موجود فضایی بودید و از آموزش و پرورش دیدن می‌کردید، و می‌پرسیدید «، آموزش و پرورش عمومی برای چیه؟» گمانم نتیجه می‌گرفتید که تمام هدف آموزش و پرورش عمومی در سرتاسر جهان آینه که استاد دانشگاه تولید کنه. غیر از آینه؟ آن‌ها کسانی هستند که از بالای هرم سر در می‌آورند و من هم قبلاً از همون ها بودم، استادهای دانشگاه را دوست دارم، ولی می دانید، این درست نیست که آنها را به عنوان نقطه اوج دستاورد بشر ستایش کنیم.

آن‌ها فقط قسمتی از زندگی هستند، نوعی دیگر از زندگی. ولی نسبتاً جالب هستند، و من این را از روی علاقه‌ای که بهشان دارم می گویم. یک چیز جالب درباره استادها هست — نه همه‌شان، ولی معمولاً — آن‌ها در کله‌شان زندگی می‌کنند. اون بالا زندگی می‌کنند، و کمی هم متمایل به یک سمت. آن‌ها مستقل از بدنشان هستند، می دانید، یک جوری واقعاًبه بدنشان به عنوان نوعی وسیله نقلیه برای کله‌شان فکر می‌کنند، مگه نه؟ بدن راهیه برای رساندن کله‌شان به جلسات. راستی آگه شواهد واقعی برای تجربه بیرون از بدن می‌خواهید، با دانشگاهیان جا افتاده به یک کنفرانس علمی چند روزه برید و شب آخر کنفرانس با آنها به تئاتر بروید و آنجا خواهید دید. مردان و زنان بزرگ در حالی که به نحوی نگران دور خودشان می‌پیچند، منتظراند تمام شود تا بتوانند بروند خانه و درباره‌اش مقاله بنویسند. سیستم آموزش و پرورش ما مبتنی بر مفهوم قابلیت علمیه و این دلیل داره. تا قبل از قرن نوزدهم هیچ سیستم آموزش و پرورش عمومی نبود. همه‌ی آنها بعد به وجود آمدند تا پاسخگوی نیازهای صنعتی شدن باشند. برای همین از بعضی چیزها در مدرسه وقتی بچه بودید، چیزهایی که دوست داشتید، احتمالاً خیلی آرام دور می‌شدید، با این توجیه که در آن زمینه هیچ وقت یک کار درست و حسابی پیدا نمی‌کنید. درست میگم؟ موسیقی را ول کن، نوازنده نمی شی، هنر را ول کن، هنرمند نمی شی. نصیحت‌های خیرخواهانه – اما به کلی اشتباه. دانشگاه‌ها سیستم را در خیال خودشان طراحی کردند. آگه بهش فکر کنید، تمام سیستم آموزش و پرورش عمومی در همه جای جهان، یک فرایند طولانی برای ورود به دانشگاهه و نتیجه‌اش آینه که خیلی از افراد بسیار با استعداد، نابغه و خلاق، فکر می‌کنند که اینطور نیستند، چون آن چیزهایی که در کودکی خوب بلد بودند، برای کسی ارزشمند نبود، یا حتی غیرمعمول به حساب می‌آمد. من فکر می‌کنم که دیگه نمی‌توانیم هزینه ادامه این روش را بپردازیم. طبق آمار UNESCO در ۳۰ سال آینده، تعداد افرادی که در سرتاسر جهان فارغ التحصیل خواهند شد بیشتر از تمام افرادیه که از ابتدای تاریخ تا کنون از طریق آموزش و پرورش فارغ التحصیل شده‌اند. تحصیل کرده‌های بیشتر، و این ترکیبیه از تمام چیزهایی که درباره‌اش صحبت کردیم. فن آوری و اثر تحول آفرینش روی کار، و ساختار جمعِیت و انفجار بزرگ جمعیت ناگهان، مدرک‌ها دیگه ارزشی ندارند. درست نمی گم؟ وقتی من دانشجو بودم، اگر مدرک داشتید، کار داشتید. اگر کار نداشتید به خاطر این بود که نمی‌خواستید داشته باشید. و من هم خب راستش نمی‌خواستم داشته باشم. ولی این روزها بچه‌هایی که مدرک دارند خیلی وقت‌ها بر می‌گردند خانه و به بازی‌های رایانه‌ای‌شان ادامه می‌دهند، چون حالا آن کاری که قبلاً لیسانس می‌خواست، فوق لیسانس می‌خواهد، و کاری که قبلاً فوق لیسانس می‌خواست دکترا می‌خواهد. نوعی فرایند تورم علمیه و نشانگر آینه که کل ساختار آموزش و پرورش زیر پایمان در حال تغییره. ما باید به نگاهمان از هوش به کلی یک بازنگری کنِیم.

ما سه چیز درباره هوش می دانیم.

اول اینکه متنوعه. فکر کردن ما درباره دنیا به همه روش‌هایی است که دنیا را تجربه می‌کنیم. ما تصویری فکر می‌کنیم، صوتی فکر می‌کنیم، و حرکتی فکر می‌کنیم. به شکل مجرد فکر می‌کنیم، به شکل حرکت فکر می‌کنیم.

دوم اینکه هوش پویاست.

آگه به تبادلات مغز انسان نگاه کنید، هوش به طرز شگفت آوری تبادلیه. مغز به قطعات مختلف تقسیم نشده. در واقع خلاقیت، که من آن را فرایند داشتن ایده‌های ناب و با ارزش تعریف می‌کنم بیشتر وقت‌ها از طریق تبادل میان روش‌های مختلف دیدن پدید می آد.

و سومین موضوع درباره هوش آینه که: منحصر به فرده. من دارم روی یک کتاب کار می‌کنم با عنوان «شکوفایی»، که مبتنی است بر یک سری مصاحبه که با مردم داشتم درباره اینکه چگونه استعدادهایشان را کشف کردند. برایم خیلی جالبه که چطور این افراد به اینجا رسیدند. در حقیقت از یک گفتگو شروع شد که با یک خانم توانمند داشتم که شاید بیشتر مردم درباره‌اش نشنیده‌اند، اسمش جیلین لین (Gillian Lynne) است. درباره‌اش شنیدید؟ بعضی‌ها شنیده‌اند. او یک طراح تئاتره و همه کارهایش را می‌شناسند. نمایش‌های «گربه‌ها» (Cats) و «شبح اوپرا» (Phantom of the Opera) را انجام داده، اون شگفت انگیزه، به هر حال، من و جیلین یک روز با هم ناهار می‌خوردیم و من گفتم: “جیلین، چی شد که تونستی هنرمند بشی؟”و اون گفت:”خیلی جالب بود، وقتی که مدرسه می‌رفت واقعاً کسی بهش امیدی نداش و مدرسه به پدر و مادرم نامه نوشت که:”ما فکر می‌کنیم جیلین دچار نوعی اختلال یادگیری باشه، اون نمی تونه تمرکز کنه. همه‌اش وول می خوره.”

فکر کنم اگر امروز بود می‌گفتند که اون بیش فعالی دارد. مگه نه؟ اما این دهه ۱۹۳۰ بود و بیش فعالی هنوز اختراع نشده بود، یک بیماری نبود. مردم متوجه نبودند که شاید بیش فعال باشند. به هر حال او با مادرش به ملاقات یک متخصص رفت. در یک اتاق که با بلوط تزئین شده بود و او را راهنمایی کردند که روی یک صندلی در ته اتاق بنشیند و همانجا برای ۲۰ دقیقه متخصص نشست. متخصص با مادرش درباره همه مشکلات جیلین در مدرسه صحبت می‌کرد. حتی برای اینکه مزاحم مردم می‌شد، مشق‌هایش همیشه دیر می‌شد، و غیره و غیره یک بچه هشت ساله – و در آخر، دکتر رفت و نشست کنار جیلین و گفت “جیلین! من به همه این چیزهایی که مادرت گفته گوش دادم و حالا باید باهاش خصوصی حرف بزنم.” اون گفت:” همینجا صبر کن، ما برمی گردیم، زیاد طول نمی کشه.” و آن‌ها رفتند و تنهایش گذاشتند. اما در حالی که از اتاق بیرون می‌رفتند، متخصص رادیویی را که روی میز کارش بود روشن کرد. وقتی آنها از اتاق بیرون رفتند، او به مادرش گفت:”فقظ بایستید و تماشایش کنید.” از لحظه‌ای که از اتاق خارج شدند، با صدای موسیقی روی پاهایش بند نبود، و با موسیقی حرکت می‌کرد. یک چند دقیقه‌ای نگاهش کردند. متخصص برگشت و به مادرش گفت:“خانم لین، جیلین بیمار نیست! او یک هنرپیشه است. او را به مدرسه تئاتر ببرید.”

پرسیدم:”بعدش چی شد؟”

گفت: “مادرم همین کار را کرد. نمی‌توانم به گم که چقدر خارق العاده بود. ما وارد یک اتاق شدیم که پر بود ازآدم هایی مثل خودم، آدم‌هایی که نمی‌توانستند یک جا آرام بگیرند. آدم‌هایی که برای فکر کردن احتیاج به حرکت کردن داشتند. برای فکر کردن نیاز به حرکت داشتند. آن‌ها نمایش می‌دادند.”

او بعد از مدتی برای پذیرش در مدرسه سلطتنی باله اقدام کرد، او یک هنرمند نمونه شد، او مسیر شغلی شگفت انگیزی داشت در مدرسه تئاتر. بعداً از مدرسه سلطتنی فارغ التحصیل شد و شرکت خودش را راه اندازی کرد، شرکت جیلین لین، با وبر آشنا شد. او مسئول برخی از موفق‌ترین کارهای نمایشی موزیکال در تاریخ بوده، میلون ها نفر از کارهای او لذت برده اندو اون اکنون یک میلیونر ثروتمنده. آگه متخصص دیگه ای بود ممکن بود به اون چند تا قرص بده و به او توصیه می‌کرد که آرام‌تر باشه.

حالا من فکر می‌کنم به نظرم نتیجه‌ای که می‌توان گرفت آینه که به اعتقاد من تنها امید ما برای آینده آینه که مفهوم جدیدی از بوم شناسی انسانی را دنبال کنیم که در آن مفهوم ذهنی‌مان را درباره غنای قابلیت انسان بازنگری کنیم. سیستم آموزش و پرورش ذهن‌های ما را معدن کاوی کرده، به همان شکلی که ما در معدن‌های زمین کاوش می‌کنیم: تنها به دنبال یک کالای خاص و این برای آینده، به درد ما نمی خوره. ما باید بر اصول بنیادی که طبق آنها فرزندانمان را آموزش می دیم بازنگری داشته باشیم.

یک جمله زیبا از Jonas Salk بود که گفت:“اگر تمام حشرات از کره زمین محو شوند، به ۵۰ سال نمی‌کشد که تمام حیات در کره زمین از بین خواهد رفت. اما اگر تمام انسان‌ها از کره زمین محو شوند، در عرض ۵۰ سال تمام گونه‌های حیات شکوفا می‌شوند.”

و اون راست می گه. چیزی که TED از آن تقدیر می کند، هدیه اندیشیدن انسانه.

اندیشه! حالا باید مراقب باشیم که از این هدیه هوشمندانه استفاده کنیم، و از برخی از این سناریوها پرهیز کنیم. سناریوهایی که درباره‌شان صحبت کرده‌ایم. و تنها راهی که این کار را بکنیم آینه که قابلیت‌های خلاق خودمان را ببینیم. با همان غنایی که دارند و وظیفه ما آینه که تمام وجودشان را تربیت کنیم، که بتوانند با این آینده رو به رو شوند.

در ضمن ما ممکنه این آینده را نبینیم، اما آن‌ها می‌بینند. و وظیفه ما آینه که به آنها کمک کنیم که آینده را به خوبی بسازند.


۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

جنس و جنسیت


واژه جنس آنگونه که در زبان عامیانه به کار برده می شود، مبهم است. به طوری که هم به گروهی از افراد و هم به کارهایی که افراد به آنها دست می­زنند اطلاق می‌گردد- مانند هنگامی­که این واژه در عباراتی مانند " آمیزش جنسی" به کار می­رود- برای روشن ساختن این مطالب باید این دو معنا را از هم جدا کنیم. ما می­توانیم جنس را به معنای تفاوتهای زیست شناختی و کالبدشکافی میان زنان و مردان از فعایت­های جنسی از هم متمایز کنیم. همچنین باید تمایز مهم دیگری، میان جنس و جنسیت قائل شویم. در حالیکه جنس به تفاوتهای فیزیکی اشاره می کند، جنسیت به تفاوتهای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی بین زنان و مردان مربوط می شود. تمایز میان جنس و جنسیت تمایزی اساسی است. زیرا بسیاری از تفاوتهای میان زنان و مردان منشاء زیست شناختی نیستند. (گیدنز، ص:192،1376)

جنسیت، شامل رفتارها و نقشهای اجتماعی و اندیشه­های اجتماعی است که فرهنگ حاکم بر هر جامعه به عهده­ی دو جنس زن و مرد می­گذارد. (نرسیسیانس، ص:14، 1389). واژه­ی جنسیت [1]یک مفهوم اجتماعی است و با واژه­ی جنس[2] که معمولاً برای بیان همان موضوع ولی از دیدگاه زیست شناسی به کار می­رود متفاوت است. (همان). جنسیت و همان نقشهای جنسیتی به قشر بندی جنسیتی مربوط می­شوند. قشربندی جنسیتی، همچون سایر انواع قشربندیهای اجتماعی، مربوط به پاداشهای اجتماعی نظیر توزیع قدرت و ثروت و آزادیهای فردی و اقتصادی است. و هریک از اعضای جامعه بسته به موقعیتی که در هرم سلسله مراتب آن جامعه دارد، به طور متفاوتی از این پاداشها بهره­مند می شود. (همان، ص:14). نقش جنسیتی[3]، مجموعه­ای از هنجارهای اجتماعی و رفتاری در یک فرهنگ خاص است که عموماً برای فردی یا یک جنس مشخص مناسب دانسته می شود. نقش­های جنسیتی شامل حالت­ها، رفتار، اعمال و خصوصیات شخصیتی هستند که به یک جنسیت خاص در آن فرهنگ نسبت داده می شود. نقش‌های جنسیتی، فرهنگ محور هستند و در حالیکه اکثر فرهنگها شامل به دو جنسیت (دختران و پسران/ زنان و مردان) هستند. بعضی فرهنگ­ها تعداد بیشتری جنسیت را نیز پذیرفته­اند. به عنوان مثال در مفهوم سنتی نقش جنسیتی انتظار می‌رود مردان باید کارهای سخت و سنگین را انجام دهند و علاقه دارند، و زنان خانه­دار باشند (سازمان بهداشت جهانی، 29/9/2009). نقطه­ی آغاز هرگونه بحثی در باره جنس، ژنتیک انسانی است. جنس ما و تا حد زیادی ترکیب زیستی ما، نتیجه­ی ژنهایی است که به وسیله­ی اسپرم پدر و تخمک مادر در هنگام آبستنی، یعنی به هنگام تشکیل سلول جدید به ماده داده­ شده­اند. تمامی این ماده­ی ژنتیکی در بیست و سه جفت کروموزوم که در آن سلول جدید قرار دارند نهفته­است. اسپرم و تخمک هر یک اطلاعات ژنتیکی به یک عضو هر جفت می­دهند. آنچه در این جا مورد توجه ماست، بیست و سومین جفت کروموزوم است. یعنی کروموزومهای جنسی. این جفت کروموزوم با علامت xx برای زن و با علامت xy برای مرد نمایش داده­ می شود. این منطق ژنتیک است که یک تخمک (سلول ماده) تنها می­تواند یک x به بیست و سومین جفت کروموزوم بدهد، زیرا که جفت xx را دارد. اما از آنجا که اسپرم (سلول نر) دارای جفت xy است می­تواند یک x بدهد که منجر به تولید یک جفت xx(نوزاد دختر) می شود. یا یک y بدهد که منجر به تولید xy(نوزاد پسر) می شود. پس از آبستنی، سلول جدید تقسیم می شود و سلولهای مشابه جدیدی (با کروموزومهای مشابه) تشکیل می­دهد، که بعداً تشکیل می­­شوند، و طولی نمی­کشد که جنین انسانی شکل می­گیرد. اگرچه از همان اوایل جنین دارای غده­های زیستی[4] برای ایجاد بیضه­ی نر[5] یا تخمدان ماده[6] است. (ریچارد، 1982، ص: 139/138)[7]. اما تا چه اندازه تفاوتهای رفتاری زنان و مردان اساساً نتیجه­ی جنبه­های زیست شناختی جنسی هستند تا جنبه­های روانی، اجتماعی و فرهنگی؟ به­عبارت دیگر تا چه اندازه این تفاوتهای رفتار نتیجه اختلافات زیست شناختی است؟ در این مورد عقاید اساساً متضادی وجود دارد. بسیاری از مولفان معتقدند که تفاوتهای رفتاری بنیادی میان زنان و مردان وجود دارند که در همه­ی فرهنگ­ها به گونه­ای ظاهر می­شوند. برخی بر این باورند که یافته­های زیست­شناسی اجتماعی[8] قویاً به این جهت اشاره دارند. برای مثال آنها توجیه اذهان را به این واقعیت جلب می­کنند که تقریباً در همه­­ی فرهنگ­ها مردان در شکار و جنگ شرکت می­کنند نه زنان. آن‌ها استدلال می­کنند که مسلماً این موضوع نشان دهنده­ی آن است که مردان گرایش­هایی مبتنی بر زیست­شناسی در جهت پرخاشگری دارند که زنان فاقد­ آن هستند. دیگران این استدلال را نمی‌پذیرند. آن‌ها می­گویند در بعضی فرهنگ­ها از زنان انتظار می­رود که انفعالی­تر یا ملایم­تر باشند تا فرهنگ­های دیگر. (الشتاین، 1981، پرینگستون) به علاوه آنها می­گویند، اینکه یک ویژگی کم و بیش عمومیت داشته باشد، دلیل بر این نیست که دارای منشأ زیست شناختی است. ممکن است عوامل فرهنگی از نوع بسیار کلی وجود داشته باشند که چنین ویژگی­ها را به وجود آورند. (گیدنز، ص:192،1376)

 

 

 

 جنسیت و نقش

همه­ی جوامع بشری از مرد و زن تشکیل شده­اند و معمولاً تا حدی به نسبت مساوی­اند. آن‌ها از نظر بیولوژیکی متفاوتند و نقش بیولوژیک مربوط به هر یک پیش از خلقت، قطعی و معین است. تفاوت‌های دیگر فیزیکی میان زن و مرد به جزء بارداری و بچه­دار شدن هیچکدام مطلق نیستند، بلکه آماری محسوب می­شوند. برای نمونه مردان معمولاً قد بلندتر و قوی هیکل­تر هستند ولی زنان زیادی هستند که از بعضی مردان بلندتر و قوی­تر هستند. زنان به‌طور میانگین زبردستی و مهارتهای دستی بیشتری دارند و برای مثال متابولیسم سریعتری دارند که خستگی را سریع در آنان از بین می برد اما مردانی هم هستند که از این لحاظ خیلی عالی هستند. تفاوت‌های بیولوژیکی مطلق و آماری بین مردان و زنان در همه­جای دنیا به همین گونه است اما نقش آماری آنها است که تا حدی به واسطه­ی محدودیت­های بیولوژیکی محدود می شود. هر جامعه­ای قبل از هر چیز رفتارها را می­شناسد نه آنکه بلافاصله به نحوه­ی خلقت آنها ربط داده شود که چیزی مناسب زنان یا بیشتر مناسب مردان است بلکه از این جهت که رفتار متعلق به جنس خاص در جوامع مختلف تفاوت دارد.) هافستد، 1997، ص:123) انسان­شناسانی همچونمید که جوامع بی سواد و منزوی را مورد بررسی قرار داده­اند نیز بر تنوع نقش جنسیت و پوتین و چادر، آماده کردن و پختن گوشت، نگاهداری از بچه‌ها را می­آموزند و می‌دانند. در قبایل اسکیمویی حتی اسباب بازی کودکان نیز بسته به نقش آنها است. که اسباب بازی بچه­ها همان ابزارهایی‌اند که مردان یا زنان اسکیمویی به کار می‌برند اما درمقیاسی کوچک‌تر. (مید، 1987، ص: 94/95). مطالعات انجام شده در مورد کنش متقابل مادر-فرزند تفاوت‌های رفتار با پسرها و دخترها را حتی هنگامی که پدر و مادر معتقد هستند واکنش­هایشان نسبت به هردو یکی است نشان می‌دهند. وقتی از بزرگسالان خواسته می شود که شخصیت یک کودک را ارزیابی کنند بسته به این که فکر کنند کودک دختر است یا پسر پاسخهای متفاوتی می­دهند. یادگیری جنسی و جنسیتی تقریباً به طور ناخودآگاه صورت می­پذیرد، که مراحلی از زندگی در اجتماع کودک بوده که از آن الگو گرفته و به خود پسر یا دختر یا مؤنث و مذکر می­گوید، برای نمونه می­توان گفت یکی از این دلایل، تأثیر والدین بر آنهاست به گونه­ای که از همان بدو تولد با لباس­هایی که بر تنشان می­کنند یا اسباب­بازی­هایی که برایشان می­آورند؛ به آنان می­فهمانند که به کدام دسته­ی جنسیتی تعلق دارند. اما باید گفت کودک شش تا پنج ساله هیچگاه نمی­داند که جنسیت چیزی ثابت است و در تمام طول عمر ثابت باقی می­ماند، زیرا درک درستی از آنان ندارد.

 واندا لوسیا زامونر (zammuner1987)، با بررسی اسباب­بازی­هایی که کودکان از آنان استفاده می­کنند را در دو زمینه­ی ملی متفاوت- ایتالیایی و هلندی- مورد مطالعه قرار داد. نظرات کودکان در باره­ی اسباب­باز­ی­ها و نگرش آنها نسبت به بازیچه­ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. به طور متوسط کودکان ایتالیایی بیشتر از کودکان هلندی، اسباب­بازی­ها­یی را که براساس جنسیت متمایز شده­ بودند برای بازی استفاده می‌کردند- نتیجه­ای که دور از انتظار نبود­- زیرا در فرهنگ ایتالیایی دیدگاهی سنتی­تر نسبت به تقسیمات جنسیتی وجود­ دارد تا جوامع هلندی همان­گونه که در دیگر مطالعات صورت گرفته مشاهده شده­بود، تمایل دخترها- از هر دو جامعه- برای اسباب­بازی­های جنسی از نظر جنسیت، یا بازیچه­ی پسرها، بیش از تمایل برای بازی با اسباب­بازیهای دخترها بود.

 

هویت جنسی و تمایل جنسی

زیگموند فروید، روان­کاو اتریشی رشد روانی جنسی کودک را در پنج مرحله­ی: دهانی، مقعدی، آلتی، نهفتگی، تناسلی. تبیین کرده که از سال 1905 نگارش آن­ را آغازکرد و تا سال 1926 مورد بازنگری قرار داد. کودکی که فروید ترسیم کرد قطعاً یک پسر بود به همین دلیل در شرح رشد جنسی دختران با مشکلاتی روبرو شد (دیوید). تئوری تکامل روانی – جنسی فروید، بسیار بحث برانگیز بوده است. البته فروید اعتقاد ندارد که انگیزه جنسی تنها انگیزه و غریزه انسان است بلکه می‌گوید این انگیزه مهمترین غریزه انسان است و بر این باور است که در رفتار انسانی، این غریزه مرکزیت دارد. بر اساس نظریه فروید، روان رنجوریهای بزرگسالی نتایج پاسخ‌های نامناسب به مسائلی هستند که در کودکی، در یکی از مراحل تکامل روانی – جنسی تجربه می‌شوند. در هر مرحله این تکامل روش مشخصی برای کامیابی وجود دارد و درجه و نوع کامیابی کودک به رفتار والدین با او بستگی دارد. هم کامیابی مفرط و هم ناکامی شدید، می‌توانند اثراتی ماندگار در شخص به جا بگذارند. حالت تعادل هنگامی است که شخص به اندازه کافی کامیاب می شود و از مرحله‌ای به مرحله‌ای دیگر قدم می‌گذارد. البته در حیطه­ی نظریات جنسی نباید از نظریه­ی کسانی همچون چودروف و گیلیگان را از یاد برد.

 

منابع:

1. گیدنز. آنتونی. جامعه شناسی. منوچهر صبوری. نشر نی، 1376، تهران.

2. نرسیسیانس، امیلیا. مردمشناسی جنسیت، نشر افکار 1389، تهران.

3. مید، مارگارت. ادمیان و سرزمین­ها. علی اصغر بهرامی، نشر نی، 1382، تهران.

4. هافستد، گیرت، فرهنگ و سازمان­ها، محمد اعرابی، هاشم هدایتی، مجید محمودی، نرم­افزار ذهن، نشر علم 1388، تهران.

6. سازمان بهداشت جهانی، منظور ما از "جنس" و "جنسیت"؟29/9/2009

7. ریچارد، لونتین، اثریت طبقه­­ی کارگر، 1982، به نقل از آنتونی گیدنز.

8. الشتاین، جین بثک، مرد، زن خصوصی عمومی، دانشگاه پرینستون 1981.

9. میسی، دیوید، فرهنگ اندیشه­ی تندیشه­ی اتقادی، از روشننگری تا پسامدرنیته مدخل «فروید». پیام یزدانجو. نشر مرکز، تهران



[1]. Gender

[2]. Sex

[3]. gender roles

[4]. Gonads

.[5] Male testes

[6]. Female testes

[7] به نقل از گیدنز.

[8]. Social sex

۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

سخن سردبیر نشریه{پست ثابت}


به نام خدا

خوانندگان محترم گاهنامه‌ی"تیروژ (نور صبحگاهی)" بسیار خرسندم که به عنوان سردبیر نشریه الکترونیکی تیروژ  فرصتی پیش آمده که در کنار دانش آموزان و دبیران صاحب اندیشه و تفکر قرار گرفته‌ام.به خود می‌بالم از اینکه در خدمت معلمانی هستم که به وجود اندیشه ها، افکار و استعدادها در درون دانش آموزان باور عمیق دارند. و دانش آموزان عزیزی که صاحب خرد، انگیزه، تفکر و اندیشه‌اند.

اگر چه مدرسه‌ی ما فضای فیزیکی مناسب، آزمایشگاه دروس پایه، کارگاه و کلاس‌های هوشمند به معنای واقعی ندارد اما مدیر و دانش آموزان توانمند، دبیران دلسوز، مشاور، مربی، معاونین و خدمتگزار مسئولیت پذیری دارد و این جزو اعتقاد قلبی من است و نیروی محرکه‌ای است که به من انرژی می‌بخشد تا هر روز موثرتر از دیروز با انگیزه و انرژی مناسب‌تری در مدرسه حضور یابم و بر توانایی خود در حوزه تعلیم و تربیت بیفزایم.

خوشحالم از اینکه هر روز در مدرسه‌ی ما اتفاق سازنده‌ی تازه‌ای می افتد و همه کسانی که در مدرسه حضور دارند سهمی از این اتفاق دارند. دبیرانی که با میل و رغبت و انگیزه‌ای در خور توجه به اندیشه‌ها، استعدادها و افکار نهفته در دانش آموزان گرانقدر جهت می‌دهند و زمینه‌ای را فراهم می‌نمایند که این استعدادها و اندیشه‌ها شکوفا شوند. چرا که قلبا باور دارند که دانش آموز عصر حاضر صرفاً دانش آموزی منفعل نیست و در کنار معلمش یادگیرنده و یاد دهنده‌ای ثمر بخش است و همواره حرفی برای گفتن دارد.

خوشحالم که در این موقعیت زمانی که اولین شماره از گاهنامه با محوریت دانش آموزان و همکاری و هم یاری دبیران گرانقدرم منتشر می‌گردد اغلب دانش آموزان در ارائه‌ی مقالات و دست نوشته‌های اصیل خود مشارکت فعالانه داشته و گاهنامه را بخشی تفکیک ناپذیر از فرایند تعلیم و تربیت خود به شمار می‌آورند.

اگر باور داشته باشیم که پرورش تفکر انتقادی از مهمترین اهداف تعلیم و تربیت در عصر حاضر است این گاهنامه فرصتی را فرهم کرده تا تمام عوامل انسانی حاضر در این فرایند در نهایت احترام به شان و جایگاه هر کس به انتقاد از همدیگر پرداخته تا عرصه‌های نوینی از انسان فرهیخته را تجربه کنیم.

با توجه به آنکه مدرسه‌ی ما در سال تحصیلی جدید به عنوان یکی از مدارس مجری"طرح تعالی مدیریت مدرسه"انتخاب گردیده این فرصت را غنیمت شمرده با تاکید بر اینکه یکی از اهداف این طرح توسعه‌ی توانمندی و مشارکت فعال و خلاقانه‌ی نیروی انسانی در بخش دانش آموزی و ... است توانسته‌ایم با مشارکت آنان در جهت افزایش بهره وری شورای مدرسه در گاهنامه‌ی حاضر از دیدگاه همه‌ی آنان بهره بگیریم.

 در نهایت از تمام کسانی که به هر نحو گاهنامه‌ی حاضر را مطالعه می‌نمایند خواهشمندم با ارسال دیدگاه ارزشمند خود ما را در تدوین گاهنامه‌ای شایسته و درخور یاری نمایند.

 

چیاکو قبادی

سردبیر نشریه الکترونیکی تیروژ (نور صبحگاهی)

 دبیرستان نمونه دولتی شهید صیاد شیرازی کامیاران

۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

درخواست همکاری{پست ثابت}

از دانش آموزان و همکاران فرهنگی گرانقدر دعوت می شود آثار خود را جهت انتشار در شماره 2 گاهنامه تیروژ از طریق صفحه تماس با ما ارسال نمائید.

۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ