مجله علمی،فرهنگی و هنری دانش آموزی

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

اخلاقیات؟ بخوانید علامت سوال


به عنوان پیش نوشتار:

 متن؟، این متن نا تمام که میوه‌های دیر رس فکر پردازی‌ها و مطالعات تابستانی‌ام است. جستاری که شاید اولین گام‌های کودکی نو باوه باشد که جسورانه و لنگان بی آنکه دستان والدین اش را گرفته باشد پیش می‌رود.

راست این است که؟ خواه ناخواه اخگرهای بمبی است که لیوتار[1] در وضعیت پست مدرن منفجر می کند. حقیقت آن است فکر این متن هیچ گاه به خارج از متن نمی‌رود

حقیقت آن است فکر این متن هیچ گاه به خارج از متن نمی‌رود و کاملن با مفاهیم متنی سر وکار دارد. این کار در واقع حاصل آشنایی من با دریدا و نقد ادبی بود. این جستار از حیث نگارش هویت خود را در هیچ کدام از شاخه بندی‌های داده شده علوم بشری نمی‌یابد. پس این متن حتی فلسفی‌ام نیست چون بعد از مرگ فلسفه زاده شده، او خود را مقید به اینکه در چارچوب‌های متداول تعریف شود نمی‌داند. پس این جستار نه جستاری جامعه شناسانه است و نه سیاسی و نه فلسفی.

 این متن سر آن ندارد که معلمی تازه یا نو را معرفی کند بل خود رویه ایی ضد معلم در پیش گرفته است. راست این است که این چند صفحه که در پیش رو دارید قسمت‌هایی کوتاه و برگزیده و بریده متن کامل نشده اخلاقیات علامت؟ است. بهر حال من معترف به آن می‌شوم که متن شاید اندک سنگین این جستار برای مخاطبی که چندان به خوانش فلسفی آشنایی نداشته باشد اندکی سخت باشد اما نه غیر ممکن و محال.

 ولیکن این نوشتار به مثابه در آمدی بر اندیشه من خواهد بود و از این پس هر چه قدر که در گاهنامه قلم بزنم اگر قرار باشد که بزنم در شرح و بررسی این رویه من خواهد بود، پس مخاطب می‌تواند از این بابت آسوده خاطر باشد که او را با متنی بی مؤلف تنها نخواهم گذاشت، هرچند که به باور من مؤلف مرده است.

. اما همه‌ی ماجرا این نیست: در چند سطر پایانی سعی می‌کنم به گونه ایی آلرژی به معلم واره نویسی پیدا کرده‌ام را توجیه کنم:

به دست گرفتن قلم و نوشتن برای چنین مخاطبی غریب و سخت است، می دانید هیچ گاه برای مشتی پیر علیل ننوشته‌ام! تعجب نکنیم که جوانان ۱۶ ۱۷ ساله را پیر خوانده‌ام، ملاک جوانی برای من نه خامی و جهالت که فکریت و پویایی است، برای همین است که مدرسه را به مثابه خانه سالمندان شناسانده‌ام. خانه سالمندانی که میان مشتی پیر و پاتال خرفت و پیزوری گیر کرده ایی و باید بهترین سالها عمرت را در آن به زنجیر حماقتی که کنکور برای فکر جوان ایرانی به بار آورده بسته شوی.، جوانی که خودش را کنار گذاشته تا ببیند بعد از کنکور چه می شود هیچ بویی از منیت و اگزیستانس و لذت فلسفه ورزی نبرده است، و از این رو فکرش کمتر از کمر پدر بزرگش خمیده و نحیف نیست. حال اگرخود فکری در میان باشد.

و این نوشتار هم برای جمعی عصا به دست نیست اگر هم باشد قرار نیست خود عصا به دست گیرد، کار من ارتقای شعور مخاطب است نه خیانت به شعور خود و سواری دادن به او. قرار نیست من قلم ام را عقیم بگذارم برای آنکه مخاطب عمیق نیست.

من معلم نیستم، نمی‌توانم باشم، نوشته‌هایم در پی آن نیستند که چیزی به کسی بیاموزند. بل عمیقن با سرشت تدریس و درس و مدرسه مشکل دارد. همین است که نوشتار و متنی که من مهمانشم اغلب هیستریک و غیر متمرکز است. کسی می‌تواند باهاش کنار بیاید که با او در کوهسارها ها قدم بزند نه سر کلاس اش بنشیند ببیند چه می‌گوید. چونان زرتشت، شاگردان او هرگز در کلاس درس او ننشستن بلکه با او در دامنه‌ها و دشت‌ها قدم زدند. علم آموزی رقصان، حکمتی شادان.

حال منظورم را درک کردید: آلرژی به بزدلی و خطا.

برای همین است که اگر تا حدودی متن برای یک مبتدی سنگین است باید به خود زحمت دهد و پی گیر شود چون برای فلسفه ورزی پیش از هر چیز باید متکی به خود بود، فلسفه ورزی پیش از هر چیز با لاشی بازی مشکل دارد. غذاهای راحت الهضم همیشه مزخرف‌اند.

نقدهای کمر شکنی بر این متن وارد است برای همین ادعایی جز نطفه بودن را ندارد. در آخر این که مطمئنم این متن را جز معدود کسی در نخواهند یافت و ممکن است مورد هجمه مبتذل‌ترین و سطحی‌ترین تفاسیر قرار بگیرد و از این جهت بسیار قابل ترحم است

 

اخلاقیات؟:

؟ کودک است[2]. اگر به؟ به عنوان یک هویت تاریخی متنی بنگریم، می‌بینم که در متن و گفتمان‌های مولد حقیقت[3]؟ هماره صلیب دیگری بوده است. دیگری که طرد و نادیده گرفته شده، دیگری که زیر مفهوم لوگوس و با عناوین اگو تعریف و در نتیجه سرکوب شده، دیگری که در تاریخ متن و متن تاریخ مرده است، هیچ محلی از اعراب نداشته و ندارد.؟ یک مفهوم حرامزاده است، مفهومی که انکار شد تا متن و خدایانی دگر شروع شود، دیگری که رد شد تا اگو حکمرانی مستبد خود را آغاز کند.؟ در تاریکی متون حادث شده، او نمی‌خواهد به روشنایی خشن و امپریالیستی نویسندگار متن وارد شود.

؟ متون دگماتیک و مطلق را از مونولوگی کپک زده به سوی دیالوگ سوق می‌دهد اینجاست که پای دیگری را به وسط می‌کشد و صلیب دیگری می شود. تنها راه مواجه با دیگری حرف زدن و دیالوگ با اوست. سوژه نمی‌تواند دیگری را بشناسد این همانش کند، انکارش کند یا کتک اش بزند، تنها راه ارتباط با او این است که در زبان با او برخورد کند و با او حرف بزند.؟ به شدت اخلاقی است، او دیگری را به متن فرا می‌خواند که دیالوگ کند. او قابیل را از تبعید ازلی‌اش از متن فرا می‌خواند و منولوگ مورالین [4] را می‌شکند تا اخلاقی پلی فونیک[5] زاده شود. اخلاقیات؟ مقدم بر آزادی در معنای انتزاعی امپریالیستی‌اش است.

؟ فریاد زدن این مسئله است که زبان سرور انسان است، انسان به هیچ وجه خالق زبان نیست.؟ وارونه یک صلیب نیست بل خود صلیبی نو است.

؟ همواره و لزوماً در متن تعریف می شود؟ مثل هر چیز دیگری هیچ گاه بیرون از متن وجود ندارد، جمله ایی که در پایان آن علامت سؤال آمده باشد از لحاظ ساختار گرامری تابع؟ گشته است.

؟ وقتی می‌پرسد که خنثی نشده باشد عقیم نگشته باشد؟ به خود پایبند است نه به مقدسات هر متنی که در آن حادث شده است.

؟ نمی دانمی است که می‌خواهد بداند، یک تردید است یک شک.؟ گیجی و ابهام نیست چون اگر بود نمی‌پرسید؟ امکان یک نفی است امکان یک انکار.

؟ در هیچ ایسمی تعبیه و مفروض نگشته برای همین؟ لباس هیچ متنی را بر تن نمی کند.؟ فی النفسه مدافع نیست، نمی‌تواند باشد. جمله سوالی جمله ایی خطرناک است نه از آن حیث که که له یا علیه متنی ساختار یافته بل؟ در عین حال که یک متن را تهدید می کند خود مهر هیچ سیستم و متن دیگری به پیشانی ندارد.

؟ یک خواست است، یک اراده به حقیقت که حتی از انکار خودش نیز هراسی ندارد. هیچ متن اپیستمه[6]، و گفتمان حقیقتی با؟ به هیچ روی میانه خوبی ندارد اگر چه خود زائیده؟ هستند.

؟ ها در متن دارای منیت اند. هیچ گاه در کلیت به کار نمی‌روند اگر به کار می‌روند سویه ایی ضد کلیت و رو به کثرت دارند. ایشان متون را سوق می‌دهند که از حالتی منوفونیک به پلی فونیک گام بگذارند.؟ ها به شدت خصیصه تکثر با سرعت بالا را دارند همچون ویروس‌ها. و درست مثل ویروس‌ها فقط در سلول میزبان می‌توانند ژنوم های خود را به کمک دیان ای سلول تکثیر کنند.؟ به متنی تعلق دارند که در آن؟ مفروض شده باشد برای همین تنها به خود تعلق دارند.

؟ ها همواره از وحدت چارچوب و ایدئولوژی تن می‌زنند، ویرانگری؟ ها از آن حیث برای متن‌ها چند برابر هر دشمن دیگری است که پتک اش را هیچ ایسم و اسمی و در نهایت هیچ کلیتی هدایت نمی کند. برای همین به سادگی هر دشمن دیگری نابود شدنی نیست. شلیک به؟ سؤال شلیک به هیچ جا است و در عین حال همه جا.

تیشه ایی که؟ بر ریشه کلیت در هر متنی می‌گذارد هیچ چارچوبی ندارد، بلکه طاغی است. در واقع اگر بخواهیم؟ ها را متعلق به یک سیستم بدانیم آن سیستم تا مغز استخوان ضد سیستم است. سیستمی که در آن از لوگوس محوری و تمرکز گرایی خبری نیست.؟ ها ویروس‌های متنی‌اند.

؟ ها در نهایت مفهومی ضد چارچوب دارند.؟ تنها صلیبی است که انسان را بر فراز آن به صلابه کشیده شده است.؟ می‌تواند واضع یک اخلاق باشد اما اخلاقی در ضد اخلاقی‌ترین مفهوم ممکن.

؟ در تاریخ همواره متهمی بی پناه بوده، در متونی که معلمان شکل می‌دهند همیشه مطرود و مردود بوده‌اند.؟ ها در این متون یا بر فراز چوبه‌ی دار، یا میان شعله آتش زیر تیغ میر غضب، زیر سنگ رجم جان داده‌اند.

؟ ها صلیب‌های خونین ایی هستند که هیچ شریعتی آن را در خانه‌اش راه نداده، شعریت اما در ریشه‌هایش پیوندهای عمیقی با؟ دارد.

؟ خواهان حقیقت است، متنی که بر؟ خط می‌کشد نشان از آن دارد که آزادی یک حقیقت را نقض کرده است. حقیقت اما اگر آزاد نباشد می‌میرد، اسارت برای حقیقت در هر ساخت و پاختی مرگ است.

؟ با همزاد با یک نه است.؟ امکانی از ویرانگری است. تنها وقتی پتک به دست می‌گیرد که سرکوب شود یا جواب داده نشود، به عبارت دیگر اگر؟ ارضا نشود منفجر می شود. هیچ متن ساکن و تمرکز گرا نمی‌تواند تا ابد؟ ها را اقناع کند، مگر آنکه متحول شود. چرا که هر متن و گفتمانی با توجه مناسبات قدرت و زیر ساخت‌های اقتصادی، حقیقت را تولید می کند. هر؟ که در متن میان جملات و پاراگراف‌ها حادث شود جعبه باروتی است که امکان منفجر کردن ساختارهای متن را دارد؟ ها امکان انکار، هستند نه خود آن. به میزانی که؟ ها در متن افزوده شود خطر انفجار متنی فزون می‌گردد.

؟ ها مهاجم‌های بیگانه ایی نیستند، آن‌ها متعلق به متون دیگری نیستند بلکه خود زاده همان متن‌اند که در آن حادث می‌شوند. اگر چه؟ در متن متولد می شود اما بی متن هستند، یک قدم پس و پیش به درون متن گام می‌نهد اما آنجایی که او ایستاده هیچ متنی واقع نشده است و نمی‌تواند پا بگذارد چون؟ است که آنجا ایستاده است.

 متن‌ها را بر پایه؟ نوشته شده‌اند. باید تصریح کنم؟ ها بی متن‌اند اما تا قبل از انفجار ضد متن نیستند. مراد من از بی متنی آن است که؟ زاده متن است اما وقتی بیان می شود دیگر نه درون متن که بالای آن قرار گرفته و از بالا متن را می‌نگرد.؟ ها به هیچ مطلوب یک متن نیستند.

اگر؟ تعهدی جز به خودش داشت تا به حال خط خورده بود. بی متن بودن آن موجب بقای جانفرسای این پدیده باستانی و زنده شده است. اما بی متن بودن؟ نشان از این ندارد که؟ برای بیان و تعریف خود از کلمات آن متن استفاده نمی کند.

گزاره‌های خبری؟ را بر نمی‌تابند. گزاره‌های خبری که؟ را طرد می‌کنند گندیده و کپک زده هستند.

حرامزاده‌ترین مفهوم متنی؟ است. چرا که مادر خود را انکار می کند؟ مفهومی در متن و در عین حال بی متن. همین تناقض ذاتی که برای متن مرگ آور است.

هر متنی حرکتی است از؟ به جلوتر، حرکت از برهوتی بی چارچوب به چارچوبی متمرکز و معقول. حرکتی از کثرت به وحدت.

از این رو در هیچ متنی جایی برای؟ مفروض نشده، چرا که خود در واقع کوششی بوده برای فرا رفتن از؟ به مثابه مفهومی ضد اخلاقی بوده. هیچ متنی؟ را به مثابه یک جزء تعریف شده نمی‌پذیرد، هیچ متنی ضد بقای خود نیست.

؟ در تضاد میان یک متن و متن دیگر رخ نمی‌دهد، بلکه در تضاد میان یک متن و نا متن است که؟ زاده می شود.

آنگاه که؟ منفجر می شود همزمان خود نیز منفجر می شود، عمل او به معنای واقعی کلمه انتهار است به عبارت دیگر انفجار؟ همواره انفجاری به درون یک متن است.

یک هستنده[7] ضد هستی شناسی است؟ ها همواره در نحوه عملکرد خود مدیون متونشان هستند. چرا که منیت شان در آن شکل گرفته و با استفاده از روابط و در زبانی با بودن خود مواجه می شود که متن پپیشاپیش به آنها داده است.

؟ بر آشوبنده ترین مفهوم متنی است.

؟ در متن و بافت زاده می‌شوند و همواره در مقابل یک حالت یا رویداد و یا یک گزاره پرسیده می شود. شما به خانه بر می‌گردید و با نبود مادر مواجه می شود. سؤال مادر کجاست؟ در مقابل حالت نبود مادر ایجاد شده. یا کشیشی به شما می‌گوید: خدا فقیران را دوست دارد و؟ می‌پرسد: پس چرا فقیرند؟ پس؟ همیشه واکنشی است برابر یک حالت رخداد و یک گزاره.

اگر یک پرسنده سؤال «پس چرا فقیرند؟» یک جوانک سوسیالیست باشد در واقع عملی که او مرتکب شده یک؟ در معنی اصیل کلمه نیست. او نه از سر ندانم گرایی است که از سر تهاجم این سؤال را پرسیده. او متعلق به متنی دیگر است. متن سوسیالیستی، گفتمانی دیگر با رژیم‌های اقتدار و ساز و کارهای متفاوت تولید معنا از آن متنی که واعظ زاده آن است. اما اگر همین سؤال «پس چرا فقیرند؟» را یک کودک روستایی بپرسد آنگاه سؤال اصیل زاده می شود، زاده یک ندانستن که می‌خواهد بداند، یک خواست به حقیقت.

حداکثر تلاش یک گفتمان حقیقت و هستی شناسی آن است که؟ ها را قلع و قمع کند، آن‌ها را پاسخ دهد سرکوب کند یا از رده خارج کند و بی منطق و ناعقلانی اشان خواند.

؟ ها در بالای متن واقع شده‌اند؟ به صورت‌های بزک کرده یک ایدئولوژی رهایی بخش جهانی چنگ می‌اندازد و چهره راستین او را نشان می‌دهد. هم او بود که بسیاری از ایسم و مفاهیم چشم آبی و مو بور تاریخ بشر را ساقط کرد. علامت سؤال پرچم آغاز تاریخ است برای رد خاستگاه و شکستن دید متافیزیکی.

؟ ها در عین وجود ندانم گرایی از حدی از قصدیت برخوردارند، آن‌ها می‌دانند چه می‌خواهند بدانند! اما ابهام است بی خطر است،! باروت خیس است.

؟ در نهایت بر دو قسم‌اند آنهایی که جواب بله/خیر دارند آنهایی که از اصلاحات پرشسی استفاده می کند.

ابهام دسته اول از دسته دوم کمتر است و؟ پاسخ گو را مجبور به تصمیم گرفتن در دو جواب از پیش داده می کند، این نوع زاده یک آگاهی غیر متقن اند.

در دسته دوم جوابگو دارای آزادی عمل بیشتری است. سؤال چرا باران می‌بارد می‌تواند اینگونه جواب داده شود که باران اشک یکی از اساطیر است یا یا اینکه بخار آبی است که به دمایی پایی‌تر از نقطه شبنم رسیده و قطره شده است و می‌بارد.

بسته به اینکه سوالاتی با چه اصطلاحی همراه شود (مانند چرا چگونه و ...) عرصه‌ها و کرانه‌های مختلفی رو به روی ما گشوده می شود. اصطلاح چرا را بیشتر نوعی از متون که مطلق زده و بنیاد گرا و مترکز باشد ایجاد می کند، متونی که دنبال فاعل کلی و کلیتی که همه جا گسترده است هستند. برای همین است که درگفتمان های اساطیری و متون دگماتیک باستانی خواه ناخواه علم رواج چندانی ندارد. این متون خیلی مشتاق نیستند که بدانند باران چگونه می‌بارد یا الکترون‌های آزاد چگونه از اتم جدا می شود. البته این امری کاملن نسبی است اما متون‌های مطلق زده بیشتر مجذوب چرایی هستند تا چگونگی.

 پس متن‌ها که مولد و مولود؟ ها هستند بی شک تأثیر شگرفی در زایش؟ دارند.؟ با همان جوهری نوشته می شود که متن با آن نوشته می شود

اگر عینک هایدگر را قرض بگیریم آنگاه چه برخوردی با؟ خواهیم داشت.

این فقط دازاین است که می‌پرسد. از آن رو می‌پرسد که تنها ذات نا متعین و از خود سرگشته[8]دازاین است که می‌تواند با؟ مرتبط شود. روح مطلق هگل یا وجود استعلایی و فراگیر کارل یاسپرس و از طرف دیگر حیوان به عنوان موجودی نوعی هیچ گاه سؤال نمی‌پرسند. به عبارت دیگر؟ ویروسی است که فقط هستنده های مریضی چون انسان به آن مبتلا می‌شوند.

تمام اگزیستانسیالیسم[9] هایدگر شورشی بود علیه متافیزیک و به فراموشی سپردن پرسش درباره بودن است، پرشسی که افلاطون نیز در جواب آن پای در گل مانده، هایدگر ارسطو را متهم می کند که موضوع فلسفه را از هستی به هستنده کشانده.

شعار رویکرد هایدگر پشت کردن به میراث هزاران ساله فلسفه ایی است که ماهیت را در انسان مقدم بر وجود دانسته است (البته نه به آن نحوی که سارتر[10] تشریح کرده چرا که معکوس کردن یک گزاره متافیزیکی ماهیت مقدم بر وجود است به وجود مقدم بر ماهیت است باز هم متافیزیکی است[11]). تنها دازاین می‌پرسد چون دازاین است. هایدگر فلسفه را از شناخت شناسی و در مدل هگلی‌اش خداشناسی به مدل و متد خودش می‌اندازد، که هستی شناسی است. جستار فلسفه هایدگر دیگر میان سوژه و ابژه[12]جان نمی کند. انسان او دیگر سوژه نیست بلکه هستنده است، هستنده ایی به نام دازاین.

حیوانات ممکن است گیج شوند اما نمی‌پرسند، ماشین‌های هوشمندم با؟ سر و کار ندارند مگر برای اجازه از کاربرشان.

دازاین در زبان است که با بودن مواجهه می شود، پس تنها هستنده های زبانی می‌توانند با؟ مرتبط باشند. زبان تنها پیش فرضی است که حتی هرمونتیک قدیس هم نمی‌تواند از دست آن خلاصی داشته باشد. (اشلایر ماخر)

باید روشن کرد که نسبت میان انسان به عنوان هستنده ایی که در زبان زندگی می کند با؟ چیست. کدام مالک و خالق دیگری ست؟

 وقتی دازاین سؤال می‌پرسد پرسنده می شود و در عین حال وجودش را تولید می کند.

(لازمه پرسیدن فهم است، حال آنکه فهم در دیدگاه هایدگر نه یکی از وجوه شناخت بلکه نوعی نحوه باشیدن است). دازاین با پرسیدن است که وجود دارد.

؟ چون نهادی، پرسنده را سوژه خود قرار می‌دهد پس؟ است که سوژه را می پرسد-در واقع لفظی که خود هایدگر به کار برد این است که جستار یکی از اطوار هستی است-

سوژه را گفتمان‌های تولید کننده حقیقت سوژه خود می‌گردانند. وقتی پرسنده ایی چیزی می‌پرسد با عینک فوکو چنین می‌توانیم ببینیم که؟ به مثابه یک سیستم ضد سیستم به سراغ سوژه‌اش می‌رود و او را فرا چنگ می‌آورد. تا او را پرسنده کند تا او را بپرسد.

هنگامی که پرسنده سوالی می‌پرسد در واقع توسط؟ شکار می شود.

پس می شود؟ را که در نهایت خود خواست به قدرت است چون یک ویروس متکثر ضد سازه‌ها تولید حقیقت و قدرت دانست. عملکرد؟ مقاومت یک اپوزوسیون ضد ساختمان هیرارشی و حقیقت نیست. به هیچ وجه گفتمان‌ها نیازمند آن نیستند، بر خلاف قدرت که نیازمند مقاومت واپوزیسون است. پس نسبت‌های قدرتی که؟ ایجاد می کند در شبکه قدرت متن تعریف نمی شود بلکه عامل اختلال این شبکه است.

مراد از اینکه؟ رادیکال بالای متن قرار گرفته این است که خارج از هژمونی حاکم نفس می‌کشد و قدمی فرای آن گذاشته است.

؟ به پرسنده هستی می‌بخشد، و او را شکار می کند؟ حتی شرورتر از آن است که پیرو راه خودش باشد.؟ از خودش نیز می‌پرسد: اخلاق ستیز -؟ دست به تحدید و تعریف خودش نمی‌زند و ایستا هم نمی‌ماند، حتی خودش را هم بر نمی‌تابد آن هوایی که استشمام می کند به عفن ایسم نیالوده است-

؟ سرطان هر گفتمان است. همانطور که در اولین خطوط این متن می‌خوانید؟ خواست به حقیقت است «اماحقیقت خود واژه ایی است برای خواست قدرت»[13]

می‌توان دست به ترسیم اخلاقیاتی زد، این تنها اخلاقیاتی است که جرئت پردازش را دارم، اخلاقیاتی در معنایی ضد اخلاقی: اخلاقیات؟

اخلاقیات؟ در نهایت آدم را ملزم به این گزاره می کند که باید آنچیزی شود که هست.

اخلاقیات؟ اخلاقیات یک من آفریننده است.

اخلاق من، با اخلاقی که تا به حال عرف به ما عرضه داشته می‌ستیزد.

انسان موجودی اخلاقی است، نمی‌تواند نباشد، تمدن بشری را راهی به فراسوی نیک و بد نیست. حتی خود نیچه فرا سوی نیک و بد نمی‌ماند

؟ اگر سرکوب و طرد شود رادیکال می شود. آماده برای تکثر و انفجار و تهدید سیستم.؟ رادیکال به سراغ پیش فرض‌های متنی می‌روند، و به نبش کردن می‌پردازند، بنیان‌های متنی و زیر پایه‌های سازه‌های متون را مورد تردید و انکار قرار می‌گیرند.

اخلاقیات؟ اخلاقیاتی روشنفکرانه نیست. پرت‌ترین تفسیر است اگر او را نوعی ندانم گرایی متافیزیکی و زهد ورزی ایدئالیستی تلقی شود.



[1] ژان فرانسو لیوتار نویسنده رساله مشهور وضعیت پست مدرن که به ساری آن را مانیفست پست مدرنیسم می‌دانند.

[2] نگاه کنید به چنین گفت زرتشت بخش اول، درباره سه دگردیسی گایست-جان-

[3] در این نوشتار مفاهیم متن و گفتمان‌های حقیقت و سیستم در یک معنا به کار رفته است

[4] مورالین اصطلاحی است که نیچه در نقد خود بر اخلاقیات مسیحی و زهد باورانه به کار می. برابر نهاد فارسی آن را معمولاً افیونلاق قرار داده‌اند که ترکیبی از افیون و اخلاق است.

[5] پلی فونیک: چند صدایی

[6] اصطلاحی که کسانی چون میشل فوکو در تشریح روابط قدرت و حقیقت به کار می‌برند که بسیار گسترده است اما ساده‌ترین و بدوی‌ترین معادل آن را میتون عقلانیت در نظر گرفت.

[7] برای توضیح بیشتر پیرامون لفظ‌های هستی شناسی و هستد نه رجوع کنید به رسالات هایدگر به ویژه مقدمه کتاب بودن و زمان او.

[8] از خود بیگانگی-آلیناسیون- در معنای هایدگری قضیه.

[9] برای آگاهی ابتدای با این مکتب می‌توانید به شرح کوتاه فولیکه فیلسوف فرانسوی به نام اگزیستانسیالیسم رجوع کنید.

[10] ژان پل سارتر در رساله کوتاه اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر مواضع فکر ای‌اش را در این باره به زبانی ساده و همه فهم تشریح کرده است. این رساله را مصطفی رحیمی به فارسی ترجمه کرده است.

[11] برای مطالعه بیشتر درباره این باره به رساله شاهکار هایدگر به نام: نامه ایی به انسان گرایی رجوع کنید.

[12] اصطلاحاتی که مربوط به حوزه شناخت شناسی فلسفه است.

 [13] کتاب اراده معطوف به قدرت. نوشته فریدریش نیچه

۱۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

شادکامی و سلامت روان


همه ما در زندگی به دنبال خوشبختی و سعادتمندی هستیم. شادی و نشاط در زندگی از جمله عواملی است که احساس رضایتمندی و خوشبختی را برای انسان به ارمغان می‌آورد. «خنده» تظاهر بیرونی و ظاهری خلق است که سبب آرامش و نشاط درونی می‌گردد.

 یکی از مباحثی که تأثیر شگرفی روی شادی و شاد زیستن انسان دارد، بهداشت روانی فرد است. بهداشت روانی شامل همه‌ی عواملی است که بر احساسات، افکار،  گفتار و اعمال فرد، طرح‌ها، هدف‌ها و روش‌های به کار رفته توسط فرد، شرایط فیزیکی و بزرگسالان مهم در زندگی او تأثیر می‌گذارند.

هدف اصلی  بهداشت روانی کمک به همه‌ی افراد دررسیدن به زندگی کامل‌تر، شادتر، هماهنگ‌تر و مؤثرتر است. بنابراین یکی از اهداف اصلی بهداشت روانی زندگی شادتر می‌باشد چرا که شاد زیستن از افسردگی و بیماری‌های روحی و روانی پیش‌گیری می‌نماید.

توجه به بهداشت روانی درتمام عرصه‌های زندگی از جمله زندگی فردی و اجتماعی وشغلی حایزاهمیت است. عدم توجه به سلامت روان یکی ازعوامل مهم درکاهش کارایی، ازدست رفتن نیروی انسانی وایجاد عوارض جسمی و روانی، خصوصاً در خدمات حرفه‌ای می‌باشد. سلامت روانی لازمه حفظ دوام عملکرد اجتماعی، شغلی و تحصیلی افراد جامعه است و تأمین آن هدف اصلی اجرای برنامه‌های بهداشت روان درجامعه می‌باشد.

اهمیت مطالعه شادمانی به حدی است که برخی پژوهشگران قدیمی و نظریه پردازان افسردگی ازجمله Seligman معتقد هستند، بهتر است به جای توجه به افسردگی به شادمانی توجه شود، این توجه، باعث شده که پژوهشگران مختلف ضمن تعریف شادمانی، پژوهش‌هایی را نیز در مورد عوامل مؤثر و شیوه‌های افزایش آن انجام دهند. طبق تحقیقات انجام شده در جهان، در مورد شادمانی مردم درکشورهای مختلف، مشخص شده کشورایران، کشورشادی نیست. ایران در میان 157 کشور جهان رتبه 115 را دارد. لذا پرداختن به این موضوع به عنوان یکی از مسائل مهم نه تنها خالی از فایده نبوده بلکه بسیار ضروری نیز می‌نماید.

سامت روان:

امروزه یکی از مهمترین شاخص‌های توسعه و رفاه هر جامعه‌ای را سطح سلامت جسمی ـ روانی آن جامعه به حساب می‌آورند. آمارهای W.H.O در زمینه‌ی سلامت روان نگران‌کننده است. این سازمان سلامت روان را قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور عادلانه و مناسب می‌داند (میلانی‌فر، 1370). یکی از مهمترین عواملی که سلامت روان افراد را به مخاطره می‌اندازد استرس است. فیست (1389) معتقد است فرد وقتی با استرسی مواجه می شود از سه مرحله هشدار، مقاومت و فروپاشی عبور می کند. پژوهش‌ها در زمینه منابع مقابله با استرس نشان می‌دهد که: سلامت و انرژی، باورهای مثبت، مهارت‌های اجتماعی، حمایت‌های اجتماعی، مهارت‌های حل مسأله و منابع مالی نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. (فولکمن، 1989) متأسفانه ادبیات پژوهشی بیش از همه بر جنبه‌های ناسازگار و نابهنجار رفتار در سلامت روان متمرکز بوده و کمتر به نقش شادی در سلامت روان پرداخته است. در حالیکه شادی می‌تواند پیش‌بینی‌کننده خوبی در مورد خوشبختی افراد باشد.

 

مفهوم شادی و اندوه

شادی و سرور یعنی خوش‌حالی و خوش‌حال ‌گشتن. واژه مخالف شادی، غم و اندوه می‌باشد که به گرفتگی دل معنا شده است. (معین:1388(

در لغت‌نامه دهخدا، در ادامه لغت شادی چنین آمده است: «حالت مثبتی که در انسان به وجود می‌آید و در مقابل غم و اندوه قرار دارد.» دهخدا در همین کتاب، شادی را به شادمانی، خوش‌حالی، مسرت، نشاط و طرب تعریف کرده است. همچنین توضیح می‌دهد شادی حالتی است که در مقابل سوگ قرار دارد و معمولاً منجر به رفتاری می‌شود که به آن حالت، شادی‌کنان گفته می‌شود؛ یعنی فرد در حال شادی کردن است.

معادل شادی در عربی، فرح به معنای خوش‌حالی یا لذت‌های زودگذر است. بیشترین کاربرد آن، در لذت‌های جسمانی است.

مفهوم شادی و نشاط از مفاهیم بسیار بحث انگیزی بوده که در گذشته و تا قبل از تولد و شکل گیری علم روانشناسیب جدید، یشتر از دیدگاه فلسفی و مذهبی به آن نگریسته شده است. در طول تاریخ استنباط بشر از مفهوم و غایت زندگی "رسیدن به شادمانی" ودر مفهوم انتزاعی‌تر آن "خوشبختی " بوده است. به همین دلیل فلاسفه شادی و نشاط را فرایندی ذهنی و شناختی قامداد می‌نمودند.

ابوعلی سینا در کتاب " اشارات وتنبیهات" برای شادمانی چهار مرتبه حسی، تخیلی، توهمی و تعقلی قائل بوده است و کاملترین آنرا شادمانی عقلانی می‌دانست.

تعریف شادی در علوم کلاسیک عبارت است از هیجانی که در اثرمحرکهای درونی و بیرونی، ارگانیزم را در جهت انبساط عضلانی و روانی سوق می‌دهد. ماهیت شادی در انسان غریزی است؛

به این معنا، با وجود تأثیر پذیری شادی و نشاط از ویژگی‌های درون فردی و روانی مشترک بین همه انسان‌ها، متأثر از اوضاع و شرایط جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و ...، برون فردی می‌باشند. حتی برخی از صاحب نظران معتقدند که شادی و نشاط یک مهارت اجتماعی بوده و بیشتر یاد گرفتنی هستندو نوع شادی کردن به یادگیری و متغیرهای محیطی و فرهنگی بستگی دارد.. برهمین اساس می‌توان بین شادی و نشاط تفاوت قائل شد:

1. شادی، هیجان ناشی از انبساط با تظاهرات بیرونی و زودگذر است؛ اما نشاط، احساس انبساط وشادمانی درونی به‌صورت پایدار است.

2. شادی همیشه با هیجانهای لبخند، خنده وحرکت بروز می کند؛ اما نشاط هر چند احساسی لذت بخش محسوب می شود، اما این احساس سرور لزوماً با خنده همراه نیست.

3. شادی می‌تواند هیجانی کاذب و زودگذر باشد؛ در حالیکه ماهیت نشاط، اصیل، مثبت و بادوام است.

بسیاری از روانشناسان واژه شادی را شامل ابعاد عاطفی (حالات هیجانی مثبت)، اجتماعی (روابط اجتماعی گسترده ومثبت با دیگران) و شناختی (نتفسیر وقایع) می‌دانند. شوارتز و اشتراک اعتقاد دارند که افراد شادکام اطلاعات را به صورت مثبت مورد پردازش قرار می‌دهند، یعنی اطلاعات را به گونه‌ای پردازش وتفسیر می‌کنند که به خوشحالی آنها بینجامد. همچنین رینر و مایرز یکی از جنته های شادی را شادمانی ذهنی می‌دانند. شادمانی ذهنی شامل مؤلفه‌هایی از قبیل رضایت زندگی، رضایت از زندگی زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی واضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می شود.

 

شادی یک نیاز فطری انسان است.

 همه‏ انسان‏ها, ضرورت و نیاز به شادى‏و تفریح را برای حفظ سلامت زندگی و آرامش روح و جسم، به راحتی درک می‌کنند. زندگى بدون شادی، استراحت و نشاط، باعث ایجاد استرس، عصبانیت مزمن، گرفتگى دائمى، بداخلاقى و کاهش شوق زندگى می شود و بیماری و افسردگى را در پی دارد. بنابر این، واضح است که خندیدن و خنداندن، شادى کردن و شادى آفریدن، دلشاد و مسرور بودن، بشاش و خنده رو بودن و لبخند داشتن، به عنوان یک «ضرورت» در زندگى انسان نقش بسزایی دارد. بحث شادی در اسلام بسیار گسترده است و با عناوین بسیاری پیوند دارد. لذت, سعادت، آرامش, تفریح, نشاط, اخلاق, عبادت, تقوی, ایمان و و همچنین سایر آموزه‌های دینی ازجهتی برای رسیدن به آرامش و ایجاد روحیه شاد و با نشاط برنامه ریزی شده است. به جرئت می‌توان گفت: یکی از مهمترین نتایج دین داری رسیدن به آرامش و شادی است. در اسلام آنگاه که به گریه در دعا و مناجات و مانند آن توصیه  می شود, هدف آن رسیدن به نوعی آرامش و شادی معنوی و درونی است.

درباره اهمیت شور و نشاط و سرور و جایگاه آن در تعالیم دینی همین بس که مفهوم شادی ۲۵ بار با الفاظ مختلف در قرآن کریم آمده است.

در قرآن کریم کلمه "فرح" در چند معنا به کار رفته است:

"ان الله لا یحب الفرحین" (قصص-76)

در این جا کلمه "قرح" به معنی لذت از ثروت و دنیاست که انسان را از یاد آخرت باز می‌دارد.

" کل حزب بما لدیهم فرحون" (مومنون- 53)

در این جا کلمه "قرح" به معنی خشنودی و رضا به کار رفته است.

" فرحین بما اتاهم من فضله " (آل عمران، 170)

این نوع شادمانی که در قرآن به عنوان فضیلت اخلاقی از آن یاد شده است، شادمانی به دلیل فضل وبخشش الهی است و بهترین نوع شادی محسوب می شود.

 

منابع:

1- عابدی محمدرضا، افشار حمید، جعفری سیدابراهیم، نیک نشان شکوفه، تأثیر آمورش شادمانی بر سلامت عمومی مارمنان شرکت نفت اصفهان، مجله تحقیقات علوم رفتاری 1394.

2- قمری محمد، بررسی رابطه‌ی دین داری و میزان شادمانی در بین دانش آموزیان به تفکیک جنسیت و وضعیت تأهل-(نشریه روان شناسی و دین شماره 11)

3- مایکل آیزنک، همیشه شاد باشید، ترجمه زهرا چلونگر، ص 19

4- رجبی غلامرضا، بررسی مؤلفه‌های شادمانی ذهنی و سطح تمایز یافتگی در پیش بینی رضایت زناشویی در کارکنان اداره‌های دولتی کرمان، نشریه تازه‌های پژوهشهای مشاوره، جلد 8-شماره 32

۱۶ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

حسادت


ریشه حسادت ترس و ریشه‌ ترس، ناامنی است. به زبان ساده‌تر حسادت عبارت است از یک احساس منفی که با دیدن امتیازی که ما نداریم یا آرزو داریم که فقط خودمان آن را داشته باشیم، به ما دست دهد. حسادت یک احساس منفی است که با احساس اندوه، تکدر روح، نارضایتی از خوشبختی دیگران (خصوصاً نزدیکان) همراه است. ضمیر ناخودآگاه انسان‌هایی که روح و روان آنها پرورش کامل نیافته است، به این نقصان آگاه بوده و برای پرده‌پوشی آن تلاش می‌نمایدو چون در اثر ضعف و خودکم‌بینی قادر به تکمیل خود نیست، پیشرفت و موفقیت اطرافیان را مورد حمله قرار می‌دهد و تمام توان خود را برای از بین بردن آن به کار می‌گیرد. حال اگر ویروس حسد ضعیف باشد فقط خود شخص مبتلا را همچون خوره از درون نابود می‌کند ولی اگر قوی باشد، دیگری و دیگران را نیز از این عصیان، متضرر خواهد کرد. حسادت وقتی به وجود می‌آید که شخص احساس کند آنچه دارد، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد. هیچ‌چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود؛ مادی یا غیرمادی! به‌طور کلی، وقتی انسان حسودی می‌کند که آنچه دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد؛ مثلاً کسی که حوصله کار با کامپیوتر را ندارد، به کسی که این کار را می‌کند، حسودی نخواهد کرد. حسادت ویژگی رفتاری و شخصیتی ارثی نیست و در نتیجه با ایجاد و اجرای راهکارهای مناسب در خانواده و اجتماع می‌توان مانع پیشرفت و حتی بروز آن شد. بنابراین عوامل محیطی از دوران کودکی و در مراحل رشد باعث آن می‌شوند. حسادت که در نوع شدید آن باعث بروز پرخاشگری نسبت به طرف مقابل می‌شود، نوعى بیمارى روانى است که باید در پی درمان آن بود اما حسادت در اغلب اوقات، حاصل نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس در اشخاص است. حس حسادت، اگر به ندرت و بسته به موقعیتهای خاص به سراغ ما بیاید، حسی طبیعی است و می‌تواند در یک رابطه، مثبت هم واقع شود. اما اگر حسادت شدید و نامعقول شود به مخربترین عوامل برای رابطه دوستانه و عاشقانه تبدیل می شود. همه ما، به دلایل متفاوت و با مجموعه‌ای از احساسات مختلف، در مرحله‌ای از زندگی خود حس حسادت را تجربه کرده‌ایم. حسادت معمولاً در یک موقعیت با حضور سه نفر و در اثر وحشت از دست دادن شخص مورد علاقه ایجاد می شود. چیره شدن بر حسادت به صبر و بردباری و کوشش فراوان نیاز دارد. یکی از بهترین راههای مبارزه با حسادت این است که از طرف مقابل خود بخواهید اطمینان شما را جلب کند. مراقب باشید که حالت عیبجویی، تکه پرانی یا قلدری پیدا نکنیم. بلکه احساس عدم امنیت خود را توضیح داده و از او بخواهید در رفع این مشکل به شما کمک کند.

۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

سیاه چاله


واژه­ی سیاه­چاله نخستین بار توسط جان ویلر بکار برده­ شده­ است ولی سالها قبل از

آن جان میچل در سال 1783 در مقاله­ای خاطر نشان کرده­ بود که اگر ستاره­ای جرمی­ بسیار زیاد و فشرده­ داشته باشد؛ میدان گرانشی چنان نیرومندی خواهد داشت که نور نخواهد داشت و نخواهد توانست از آن بگریزد.

میچل پیشنهاد کرد که شاید شمار زیادی از این ستاره­ها وجود داشته باشد هر چند که نور آنها به دلیل نوری که از آنها به ما نمی‌رسند نمی­تواند دیده­ شود. ولی جاذبه‌ی گرانشی آنها را می­توانیم حس کنیم. به تعریف ساده­تر سیاه­چاله یعنی خلائی سیاه در فضا.

برای آنکه بفهمیم یک سیاه چاله می­تواند شکل بگیرد نخست باید چگونگی شکل گیری و عمر یک ستاره را بدانیم: یک ستاره وقتی شکل می­گیرد که مقدار زیادی گاز که بیشتر هیدروژن می­باشد تحت تأثیر کشش گرانشی خود آغاز به فروریزش روی خود می کند در جائی که منقبض می شود اتمهای گازها بیشتر و بیشتر با یکدیگر بر خورد می­کنند و سرانجام گاز آنچنان داغ می شود که وقتی اتمهای هیدروژن به هم برخورد می­کنند دیگر از هم جدا نمی­شوند و هلیوم را شکل می­دهند. گرمایی از این واکنش آزاد می شود همان گداخت هسته­ای می­باشد. چیزی که ستاره­ا را درخشان می کند این افزایش گرما فشار گاز را آنقدر افزایش می­دهد تا با جاذبه­ی گرانش به تعادل برسد ئ در این حالت گاز از منقبض شدن باز می­ایستد. ستاره­ی خورشید در حال حاضر در چنین حالتی قرار دارد، هر چه جرم ستاره بیشتر باشد سوخت آن سریعتر می­سوزد زیرا گرمای بیشتری برای افزایش فشار در مقابل گرانش تولید کند.

دانشمند هندی چاندراسخار کسی بود که نظریه­ای در مورد طبقه­بندی ستارگان از لحاظ پایداری ارائه نمود بدین صورت که اگر جرم کمتر از حد معین 1/4 جرم خورشید (جرم چاندراسخار) باشد پس از پایان عمر ستاره و فروریزش آن طبق اصل طرد پائولی برای الکترونها تشکیل ستاره­ای سرد به نام کوتوله­ی سفید می­دهند و اگر جرم ستاره مقداری بیشتر از جرم کوتوله­ی سفید باشد ولی از جرم چاندراسخار کمتر باشد طبق اصل طرد پائولی برای نوترونها عمل می کند و ستارگان نوترونی­ را تشکیل می­دهند. ولی اگر بیشتر از جرم چاندراسخار باشد و از حد شعاع شوارتزرشیلد تجاوز کند تشکیل سیاه­ چاله می­دهد. لازم به ذکر است برای اینکه زمین بخواهد به یک سیاه­چاله تبدیل شود (به عنوان یک مثال فرضی) انداز­ه­ی آن باید در حد یک نخود باقی بماند.

اگر بخواهیم در مورد یک سیاه­چاله بدانیم به عنوان یک مثال فضانوردی از یک سفینه جدا شده و به طرف یک سیاه­چاله حرکت می کند و در هر ثانیه یک علامت نوری به طرف سفینه می­فرستند. مثلاً در ساعت 10:00 به سیاه­چاله می­رسد قبل از آن در ساعت 9:59:58 یک علامت می­فرستد. یک ثانیه و اندی بعد به علت انبساط زمان سفینه در ساعت 9:59:59 علامت نوری را دریافت می کند و برای دریافت آخرین علامت نوری یعنی ساعت 10:00 باید در ابد منتظر بماند چون در سیاه­چاله زمان متوقف می شود و ما نمی­توانیم اطلاعاتی از درون آن به دست آوریم بنابراین یک سیاه­چاله به عنوان یک فرض می­تواند جهانی با ویژگی­های مختص به خود را وضع کند.

به علت وسعت مباحث سیاه­چاله و کوتاهی مقاله بحث را با این موضوع به پایان می­بریم که اگر در آینده­ی دور ما بتوانیم انرژی سیاه­چاله­ها را به تسخیر خود درآوریم انسان از لحاظ منبع انرژی تأمین خواهد شد البته اگر بتوانیم در مورد سیاه­چاله­ها واقعیت را بدانیم و بدانیم و بدانیم.

۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ

سلول های بنیادین


 درون جنین میلیونها سلول بنیادی وجود دارد که بزرگی همه آنها کمتر از یک نقطه است. این سلولها از پتانسیل بالایی برخوردار هستند و می‌توانند طی فرایند تمایز یابی به سلولهای بافتهای مختلف در بدن تبدیل شوند. پتانسیل تقریباً نامحدود این سلول‌ها آن‌ها را در کانون تحقیقات پزشکی قرار داده است. تصور کنید که این سلولها بتوانند حافظه بیمار مبتلا به آلزایمر را به وی برگردانند. پوستی را که در اثر سانحه آسیب دیده جایگزین کنند یا بیمار معلول را قادر به راه رفتن دوباره کنند! اما پیش از آنکه دانشمندان نحوه استفاده از سلولهای بنیادی را برای مقاصد پزشکی فرا بگیرند باید دریابند که چگونه می‌توانند قدرت این سلولها را تحت کنترل خود درآورند. آن‌ها باید نحوه استفاده از سلولهای بنیادی و تبدیل آنها به بافتها یا اندامهای خاصی را فرا بگیرند تا بتوانند یک بیمار یا یک بیماری را علاج کنند). توکلی، 1390)

 

هرسلول از یک سلول پیشین به وجود آمده:

طی قرن هانظریه ی ایجاد خود به خودی موجودات زنده از موجودات غیر زنده (خلق الساعه)، مورد قبول همه‌ی محققان بود. سر انجام این افسانه چند صد ساله در اواسط سده‌ی 1800 میلادی به کنار گذاشته شد. در این زمان مشخص شد که هر موجود زنده‌ای باید از موجود زنده دیگری (توسط روند تولید مثل) به وجود آید. (حسینی پژوه، 1385، 60)

 

سلول‌های بنیادی چیستند:

سلول بنیادی سازنده بدن انسان است. سلول‌های بنیادی درون جنین در نهایت به سلول، بافت و اندامهای مختلف بدن جنین تبدیل می‌شوند. برخلاف یک سلول معمولی که قادر است با تکثیر شدن چندین سلول از نوع خود را به وجود آورد سلول بنیادی همه منظوره و بسیار توانمند است و وقتی تقسیم شود، می‌تواند به هر یک از انواع سلولها در بدن تبدیل شود. سلول‌های بنیادی از قابلیت خود نوسازی هم برخوردارند. سلول‌های بنیادی خود بر دو نوع هستند. سلول‌های بنیادی جنینی و سلولهای بنیادی بالغ.

سلول‌های بنیادی جنینی از جنین به دست می‌آیند. یک جنین 3 تا 5 روزه حاوی سلولهای بنیادی است که به شدت در حال تکثیر هستند تا اندامها و بافتهای مختلف جنین را بسازند. افراد بالغ نیز در قلب،  مغز،  مغز استخوان  ،  ریه‌ها و اندامهای دیگر خود سلولهای بنیادی دارند. این سلولها مجموعه‌های درونی مخصوص‌ترمیم هستند و سلولهایی که بر اثر بیماری، مصدومیت و کهولت سن صدمه می‌بینند دوباره تولید می‌کنند. (توکلی، 1390، 4).

 

تکثیر سلول‌های بنیادی در آزمایشگاه:

جنین 3 تا 5 روزه را بلاستوسیست می‌نامند. یک بلاستوسیست توده‌ای مشکل از 100 سلول و یا بیشتر است. سلول‌های بنیادی سلولهای درونی بلاستوسیست هستند که در نهایت به هر سلول، بافت و اندام درون بدن تبدیل می‌شوند. دانشمندان سلولهای بنیادی را از بلاستوسیست جدا کرده و آنها را درون ظرف پتری دیش در آزمایشگاه کشت می‌دهند. پس از آنکه سلولها چندین بار تکثیر شدند و میزان آنها از گنجایش ظرف کشت فراتر رفت آنها را از آن ظرف برداشته و درون چندین ظرف قرار می‌دهند. سلول‌های بنیادی جنینی که چندین ماه بدون ایجاد تمایز پرورش یافته‌اند خط سلول بنیادی نامیده می‌شوند.

این خطوط سلولی را می‌توان منجمد کرده و بین آزمایشگاهها به اشتراک گذاشت. کار با سلولهای بنیادی بالغ برای دانشمندان سخت‌تر است زیرا استخراج و کشت آنها نسبت به سلولهای بنیادی جنینی دشوارتر است. یافتن سلولهای بنیادی در بافت بالغ به تنهایی خود مشکل بزرگی است بعلاوه دانشمندان هم برای کنترل آنها در آزمایشگاه با مشکل‌های بزرگ دیگری رو به رو هستند. اما حتی کنترل سلولهای بنیادی جنینی هم که به خوبی در آزمایشگاه پرورش می‌یابند آسان نیست دانشمندان همچنان در تلاشند تا این سلولها را به رشد در انواع خاصی از بافت وادارند. (توکلی، 1390، 7)

موانع بر سر راه استفاده از سلول‌های بنیادی:

یکی از موانع بر سر راه استفاده از سلول بنیادی مشکل پس زدن است. اگر سلولهای بنیادی جنینی اهدا شده به یک بیمار تزریق شوند ممکن است سیستم ایمنی بدن بیمار این سلولها را مهاجمان خارجی تلقی کرده و به آنها حمله کند. اما استفاده از سلولهای بنیادی بالغ تا حدودی از این مشکل می‌کاهد. زیرا  سیستم ایمنی بدن بیمار سلولهای بنیادی خود بیمار را پس نمی‌زند. (توکلی، 1390، 7)

کاربرد سلول‌های بنیادی در بازسازی سلول‌ها:

از سلولهای بنیادی می‌توان برای بازسازی سلولها یا بافتهایی استفاده کرد که بر اثر بیماری یا جراحت صدمه دیده‌اند. این نوع درمان به درمان سلولی معروف است. یکی از کاربردهای بالقوه این شیوه درمان، تزریق سلولهای بنیادی جنینی در قلب برای بازسازی سلولهایی است که بر اثر حمله قلبی صدمه دیده‌اند. در یکی از تحقیقات، پژوهشگران زمینه  سکته قلبی چندین موش را فراهم کرده و پس از آن سلولهای بنیادی جنینی را درون قلب آسیب دیده موشها تزریق نمودند. در نهایت سلولهای بنیادی  بافت ماهیچه آسیب دیده را بازسازی کردند و کارکرد قلب موشها را بهبود بخشیدند. از سلولهای بنیادی می‌توان برای بازسازی سلولهای مغزی بیماران مبتلا به پارکینسون استفاده کرد. این بیماران فاقد سلولهایی هستند که ناقل عصبی موسوم به دوپامین را تولید می‌کنند. بدون وجود این پیک شیمیایی حرکت بیماران مبتلا به پارکینسون نامنظم و منقطع است. و این افراد از ارزشهای غیر قابل کنترل رنج می‌برند. در تحقیقات انجام شده روی موشها پژوهشگران سلولهای بنیادی جنینی را در مغز موشهای مبتلا به بیماری پارکینسون تزریق کردند و شاهد آن بودند که سلولهای بنیادی، موش‌ها را بهبود بخشیدند. دانشمندان امیدوارند که روزی بتوانند این موفقیت خود را در انسانهای مبتلا به پارکینسون هم تکرار کنند.. (توکلی، 1390، 8)

کاربرد سلول‌های بنیادی در تولید اندام کامل:

شاید دانشمندان بتوانند حتی یک اندام کامل را در آزمایشگاه پرورش داده و آن را جایگزین اندامی کنند که بر اثر بیماری آسیب دیده است. برای این کار باید نوعی چارچوب از جنس پلیمر زیست تجزیه پذیر را به شکل اندام مورد نظر بسازند و سپس آن را با سلولهای بنیادی جنینی یا بالغ بارور سازند. پس از آن عوامل رشد مخصوص آن اندام افزوده می‌شوند تا پرورش اندام را تحت کنترل و هدایت درآورند.
پس از آنکه چارچوب با بافت خاص آن اندام پوشیده شد آن را به بیمار پیوند می‌زنند. با به وجود آمدن بافت از سلولهای بنیادی چارچوب تجزیه شده و در نهایت یک گوش، کبد یا هر اندام دیگر باقی خواهد ماند. از جمله بیماریهایی که احتمالاً روزی یا درمان سلولی معالجه خواهند شد می‌توان به پارکینسون، دیابت، بیماری قلبی، صدمه به نخاع، سوختگی، آلزایمر و ضعف بینایی اشاره کرد. (توکلی، 1390، 15)

شبیه سازی انسان:

 مساله دیگر مورد اختلاف شبیه سازی انسان است. اگر دانشمندان بتوانند جنینی را در آزمایشگاه خلق کنند آیا نمی‌توانند آن جنین را درون رحم یک مادر دیگر پیوند زده و زمینه رشد یک نوزاد را فراهم کنند؟! ایده شبیه سازی انسان افکار هولناک و مخوف پرورش ابر انسانها با ضریب هوشی بسیار بالا و قابلیتهای فیزیکی مانند قهرمانان خیالی سوپر من و بت من و یا خلق کودکانی که صرفاً برای استفاده از اندام پرورش می‌یابند را تداعی می کند. هنگامی که گروهی از محققان اسکاتلندی در سال 1997 اعلام کردند که توانسته‌اند با موفقیت گوسفندی را به نام دالی شبیه سازی کنند وحشت ناشی از شبیه سازی شدت گرفت. حتی با افزایش آگاهی و شناخت دانشمندان از سلولهای بنیادی و توانایی کنترل آنها بحث‌های اخلاقی و سیاسی در این مورد داغ‌تر و وخیم‌تر می شود. بسیاری از دولت‌ها محدودیت‌های شدیدی را بر تحقیقات سلول بنیادی اعمال کرده‌اند و تأمین بودجه این تحقیقات را با مشکلات زیادی مواجه نموده‌اند. (توکلی، 1390، 17)

آینده چگونه خواهد بود:

مخالفت جامعه جهانی با پدیده شبیه سازی مولد انسان گسترده و عام‌ الشمول است. اما به نظر می‌رسد بسیاری از کشورها با انجام تحقیقات پزشکی برای مقابله با بیماری‌هایی چون پارکینسون، آلزایمر،‌ بیماری‌های قلبی و سرطان ازطریق تولید جنینهای آزمایشگاهی و همچنین تحقیق و بررسی روی آنها به منظور ایجاد توسعه و پیشرفت در علوم پزشکی و مهندسی ژنتیک بدون آن که هدف این تحقیقات تولد صرف انسان شبیه سازی شده باشد، مخالفت چندانی نداشته باشند. با وجود این، برخی کشورها از جمله واتیکان مخالفت صریح و مؤکد خود را در این مورد ابراز داشته و با عمل شبیه سازی انسان با هر هدف و مقصودی که باشد، مخالفت دارند. از جمله استدلالهای این گروه برای مخالفت با شبیه سازی این است که ما با این کار به تولید انسان‌هایی اقدام می‌کنیم که در نهایت آنها را از میان می‌بریم و از اینرو، در جهتی حرکت خواهیم کرد که منجر به نقض قواعد اساسی حقوق بشر و کرامت انسانی خواهد شد. آیا اصولاً ما حق داریم که با انسان زنده آزمایشهای علمی بکنیم. بعضی‌ها می‌گویند که اینکار به بشریت خدمت خواهد کرد ممکن است این گفته درست باشد. علیه رغم پیشرفت‌های بزرگی که تاکنون در استفاده از سلول‌های بنیادی برای مقاصد درمانی به‌دست آمده است، بشر هنوز در ابتدای این راه است و همچنان تحقیقات گسترده‌ای برای عملی ساختن ایده‌های محققان در دست انجام است. (توکلی، 1390)

 

 

منابع:

1-      حسینی پژوه، خسرو، 1385، DNA از ابتدا، تهران، انتشارات مدرسه.

2-      توکلی، بیژن، 1390، سلول‌های بنیادی، تهران، علم و حرکت.

۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مجله تیروژ